مهم نیست، ناراحت نشدم، خوشبخت باشن.
- ۲۲/۰۸/۰۸
کنفرانسی بهانه شد تا به ایتالیا سفر کنم. روم را نمیشود یکی چند روزه دید؛ هر ور که بنگری بنایی باستانی پیدا میکنی. تعداد مجسمهها از نوزادان شهر بیشتر است! ساختمانها، آبنماها و پلهای تاریخی مثل چیزهایی معمولی در شهر ریخته. در کوچه خیابانها از کنار سازههایی میگذشتم که حتی در نقشه گردشگری و گوگل برجسته نبودند اما شک نداشتم اگر در شهرهای دیگر بودند به یک جاذبه گردشگری معروف بدل میشدند! خلاصه که روم تاریخ را به سخره گرفته.
در کودکی متوجه شدم عدهای به میوهای -که در مازندرانی هَلی و گیلانی خولی خوانده میشود- آلوچه و عدهای دیگر گوجهسبز میگویند. آلوچه برایم منطقیتر بود چون میوهای که در جنگلهای ما به وفور پیدا میشد در آغاز سبز و سپس زرد و قرمز میشد و منطقی نبود به میوهای قرمز گوجهسبز بگویم (با گوجه بودنش مشکلی ندارم، جلوتر میگویم که چرا).
امروز اما مطلبی را مینویسم که به دعوای آلوچه-گوجهسبز خاتمه میدهد. این دو میوه یکی نیستند. گوجهسبز و آلوچه دو درخت متفاوت اما نزدیک و هر دو همسرده آلو هستند که در زیرسرده با هم تفاوت دارند. شکل ظاهری میوههایشان در حالت نپخته بسیار شبیه است و احتمالا همین باعث شده با هم اشتباه شوند. این که کدام درست است بستگی به این دارد که میوه جلوی شما از کدام درخت چیده شده.
من عاشق بازیهای معماییام. تا دلتان بخواهد بازی کردمشان و هر چه که دستم آمد را تا تمام نمیکردم ولکن نبودم. یک بازی اما برایم ویژه بود؛ بازیای که سالی یک بار بازیاش میکردم تا داستان غمانگیزاش بار دیگه احساساتیام کند. زیبایی بازی در این بود که معما را با داستانی درام درآمیخته بود.
مدتهاست که مرورگرها دیگر از فلش پشتیبانی نمیکنند و همین باعث شده بازیهای فلش قابل اجرا نباشند. طبق عادت هرساله دلم برای یک بار دیگر بازی کردن این بازی پر کشید و حالا راهی برای بازی کردنش نداشتم! کلی جستوجو کردم که چگونه میشود بازیهای فلش را در مرورگر بازی کرد و هیچ راهی جواب نداد. آخرسر ایمیل سازنده بازی را گیر آوردم و گفتم من هر سال با بازیاش بغض میکنم و میخواهم امسال هم بازی کنم. فایل اصلی بازی را برایم فرستاد و گفت میتوانم با دانلود کردن نسخه قدیمی فلش برای ویندوز بازی را اجرا کنم (اگر ویندوز نیستید اینجا دانلود کنید). خلاصه به این روش سخت بار دیگر بازی را تا تهش رفتم.
حالا چرا دارم این آهنگ را میگذارم؟ چون تمامی مدت فکر میکردم آهنگ معروف اریک سایت در طول بازی پخش میشد که بعد فهمیدم نه! ولی برای ماندگار کردن این خاطره و این فایلها در نت فارسی گفتم این آهنگ را بهانهای کنم برای آپلود فایلها.
بشنویم Gymnopédie No1 از Erik Satie
دریافت حجم: 4.96 مگابایت
کلینت استیود در فیلم به خاطر یک مشت دلار صحنهای دارد که گامبهگام به گَنگی نزدیک میشود و میگوید که خرش از تیراندازی آنان ناراحت شده. او بسیار صادقانه و فروتنانه از آنان میخواهد که با یک عذرخواهی از دل خرش در بیاورند. جمعیت گفتهاش را به فال شوخی میگیرند و میخندند تا زمانی که او خواستهاش را بار دیگر تکرار میکند و میگوید جدیاست، خرش ناراحت شده و یک عذرخواهی طلب دارد. این بار دستان تمام گَنگ به سوی تفنگهایشان میخزد چون همه دانستهاند که مشکل او دلآزردگی خرش نیست، او به دنبال دعواست؛ حالا تو چه بخواهی و چه نه.
تمامی نامها مستعار هستند.
چند روزیست اوایل شب از دفترم بیرون میآیم و قدم زنان از کنار برفها، بر روی جادهای یخ زده وارد دانشکده هنر میشوم. دو سالی میشود که کلیدهای پیانو را لمس نکردهام و حالا برای به یادآوردن آهنگی قدیمی دست به پیانو کوکنشده دانشکده هنر میزنم. بیشتر آهنگهایی که بلد بودم از یادم رفتهاند. تلاش میکنم آرام کلیدها را فشار دهم تا صدای تکنوازی پر اشتباه من گوشها را نیازارد. دینگ دینگ دینگ، آهنگی خاطرهانگیز به خاطرم میآید و این یکی را اتفاقا خوب بلدم. شروع میکنم به نواختنش و غرق در خاطرات، حواسم نیست که صدایش در سالن پیچیده.
دانشجوای کرهای از پشت به من نزدیک شد. قدی کوتاه داشت و صورتی کشیده و رویش یک عینک ساده مشکی. با سبیلهایی نازک -همچون یک پسر بچه پانزدهساله ایرانی- به من لبخند زد و گفت: «سلام، داشتم به پیانو گوش میدادم. این آهنگ آشناست. میشه اسم آهنگ رو بدونم؟». نمیدانستم چه بگویم. آن آهنگ هیچ نامی نداشت؛ خودم ساخته بودمش.