این هم از آن آهنگهاییست که مدتها پیش در بیان آپلودش کرده بودم ولی به علت خرابی بیان نمیتوانستم در وبلاگ بگذارمش. حالا هم که صندوق بیان درست شده آن حرفها خشک شده. پس حرفی نیست*.
بشنویم Sin Miedo a Nada(از هر چیز بیباک) از Alex Ubago و Amaia Montero
پ.ن: انگار نوشتش رو ذخیره کرده بودم، جالبه! نوشته این بود: «از جمع کردن وسایل و اثاثکشی خسته شده بودم و به پوشه آهنگهای قدیمی سرک کشیدم. این آهنگ اسپانیایی رو پیدا کردم و دیدم چقدر قشنگه. یادمه دربارش خونده بودم که حدود بیست سال پیش که بیرون اومد، اولین آهنگ خواندش بود، و چنان معروف شد که بعضی بهش نام بهترین آهنگ عاشقانه دهه رو دادن.»
این آهنگ عربی را میخواستم هفتهها پیش پس از دور دور در ماشین بنز یک عرب پولدار بیغم بگذارم و ماجراهای شبمان را بنویسم، که خرابی صندوق بیان خرابش کرد. حالا که صندوق بیان درست شده و میتوانم آهنگ را بگذارم، همه آن حس و حال پریده و چیزی برای تعریف کردن ندارم. پس تنها گوش کنید.
دوست مصریام برای تختهبازی آمده بود خانهمان. یک سبک تخته نرد مصری یادم داد که شبیهش را ندیده بودم*. میان بازی خواست که آهنگ بگذارم، پرسیدم مصری؟ تعجب کرد. گفت جالب است که آهنگ مصری هم میشناسم. پرسید چه خوانندههایی را دوست دارم و من گفتم عمرو دیاب، محمد حماقی.. ناگهان دستش را دراز کرد و انگشت اشارهاش را طرفم کرد و گفت «او خواننده محبوبم است» بعد پرسید که چه آهنگیاش را دوست دارم. گفتم «ما بلاش». بلند خندید و گفت این محبوبترین آهنگم است. بعد گفت که برایش عجیب بود که حماقی را میشناسم ولی از آن عجیبتر دوست داشتن ما بلاش بود، چون معروفترین آهنگ این خواننده نیست.
این روزها نگرانی را تماماً در صدای مامان حس میکنم. غم رفتن من در دل یک مادر احساسی که مدام بغضش را قورت میدهد. دانستن این موضوع روانم را میخراشد، نمیدانم کجا باید خودم را خالی کنم. چند روزیست به این آهنگ گوش میکنم. آهنگی که هیچ چیز از معانیاش نمیفهمم، تنها میدانم که درباره مادر است.
بشنویم؛ Les yeux de la mama(چشمان مادر) از کنجی گیراک
سالهاست که ایران و کانادا پی داستان زهرا کاظمی روابط دیپلماتیک ندارند. این داستان به همراه تحریمها یعنی ایرانیها برای انگشتنگاری (که پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشد) باید به کشور دیگری بروند. از آنجا که ایران از بهترین گذرنامههای جهان را داراست ایرانیها جز چند اندک کشور همسایه که میشود بی ویزا رفت کشور دیگری را انتخاب نمیکنند. امسال اما برای مدیریت عالی کرونا، همان چند کشور هم مرزهایشان به ایران را بسته بودند تا ترکیه بعد از پنج ماه مرزهای هواییاش را باز کرد.
در ترکیه تنها آهنگهای ترکی گوش دادم. با هر ترکی که همصحبت میشدم آهنگهای مورد علاقهاش را میپرسیدم. پیش از رفتن تاریخ استانبول را نگاه انداخته بودم، پیاده به ایاصوفیه و قصرهای سلاطین عثمانی رفتم و آهنگی را که سالها بود میخواستم کنار همان دیوارهای بلند بشنوم گوش دادم؛ ساخت قلعه رومی از جان آتیلا. حالا میفهمم چرا این آهنگ را این جور ساخته. او آهنگ دیگری هم به نام ویوالدی در استانبول دارد اما نتوانستم مانند آهنگ قبلی ربط احساسیاش با استانبول را درک کنم.
اما کنار دریا که قدم میزدم، بیش از هر آهنگی کار زینب باکشی کاراتاگ به من روح استانبول را میرساند.
بشنویم Derdim Gizli(درد پنهانم) از Zeynep Bakşi Karatağ
دیروز باز هم به رودخانه رفته بودیم. وقتی خانواده در بالای آلاچیق یک کشاورز سفره انداخته بودند، من پا را تا زانو در رودخانه انداختم و برهنهپا بر سنگهایش قدم زدم تا به زیر درختی خم شده رسیدم. چند دقیقه در زیر سایهاش ایستادم و به گوسفندها نگاه کردم.
زمانی که به طبیعت میرویم من گوشی با خودم نمیبرم ولی این بار خیلی هوس داشتم این آهنگ را زیر آن درخت بشنوم.
گوش کنیم، J'suis pas dupe (من سادهلوح نیستم) از pomme
امروز داشتم به آهنگهای ترکی گوش میدادم. به یک موسیقی راک رسیدم و حس کردم خواننده مدام میگه «گلدون». گشتم تا ببینم آیا این همون گلدون فارسی هست که به ترکی راه پیدا کرده؛ و فهمیدم که نه Güldün فعلی ترکیست به معنای «خندیدی».
گفتم این آهنگ رو با شما هم به اشتراک بذارم.
بشنویم Ne Güzel Güldün (چه زیبا خندیدی) از Pinhani
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژهای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافتهای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دستآوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده. همانطور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت میشوند، همانطور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.
پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.
ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز میباشد.