از قوانین مورفی

پیتزا فروشی جدیدی باز شده و برای تبلیغش به دانشجویان پیتزای رایگان می‌دهد. با این که هوا سرد و بارانی بود نمی‌توانستم از غذای مفت بگذرم. لباسم را پوشیدم، با یک دست در اتاقم را بستم و راهی شدم. پیتزای خوبی بود، رایگان بودنش مزه می‌داد. در راه برگشت سردی هوا باعث می‌شد هر لحظه بیشتر دلم اتاقم را بخواهد.

به خوابگاه که رسیدم پله‌ها را به سوی طبقه بالایی، جایی که اتاقم آن جاست، طی کردم. خسته با دستی در اتاق را چرخاندم. باز نمی‌شد. بیشتر تلاش کردم و نشد. مطمئن بودم که در اتاق را قفل نکرده بودم، اما کلید را  درونش گذاشتم و چرخاندم؛ باز هم نشد. بیشتر از یک ربع ساعت تلاشم بی‌فایده مانده بود تا به دوستم که در رخت‌شویی بود زنگ زدم که شماره تاسیساتی را در پوسترهای خواب‌گاه پیدا کند. تاسیساتی بسته بود چون شب شده و ساعت کاری تمام، اما یک عکس از شماره کارهای اورژانسی و فوری خوابگاه برایم فرستاد.

خودش هم آمد. کمی با هم تلاش کردیم. او هم کلید اتاق خودش را گذاشت و چرخاند شاید فرجی حاصل شود. حالا نیم ساعت گذشته بود و در اتاق همچنان بسته. به خدمات اورژانسی خواب‌گاه زنگ زدم، رفت روی ضبط پیام و گفتم: «اگه پیام داره ضبط می‌شه، من پشت اتاقم گیر کردم و حتی با کلید باز نمی‌شه. تلاش زیادی هم کردم. لطفا تا جایی که ممکنه سریع بیاین».

این را که گفتم برای بار آخر دست‌گیره در را چرخاندم. باز شد! نیم ساعت تمام داشتیم با هر روشی ور می‌رفتیم و مثل گاوصندوق بود. حالا که من به اورژانس خواب‌گاه زنگ زده بودم و گفته بودم فورا بیایند با ساده‌ترین حرکت مچ دست باز شده.

رد روم، اتاق دروغ و بی‌واقعیت

ویدئو این مطلب در یوتیوب و این لینک بار گذاری شده.

رد روم یا اتاق قرمز (red room) یک شایعه اینترنتی دیگه هست که بهش برخورد کردم. من مدت‌ها پیش مطلبی رو در باب دروغ بودن عروسک لولیتا نوشته بودم. حالا نظر خواننده‌ای در اون پست که به رد روم اشاره کرده بود منو وا داشت که در اولین فرصت بعد از سبک شدن درسام به واقعی نبودن این شایعه بپردازم.

رد روم اتاقی هست که ادعا می‌شه در دارک وب (یا وب سیاه) وجود داره. خلاف‌کارانی انسان‌های بی‌گناه رو می‌دزدن و به اتاق قرمز می‌برن. در اون جا به صورت زنده شکنجه اون فرد رو برای افرادی که پول دادن پخش می‌کنن و حتی تماشاگران می‌تونن دستور بدن که چه کارهایی به دست شکنجه‌گر انجام بشه.

من در ویدئو یوتیوبم به شکل ریزتر و جزئیتری به این مسئله پرداختم. اما در این جا خلاصه و لب کلام رو می‌نویسم.

اول از همه باز هم خلاصه چیزی که در پست لولیتا نوشتم رو می‌گم. ما برای ادعاهای جنایی باید مدرک معتبر داشته باشیم، و هیچ منبع معتبری درباره وجود رد روم چیزی ننوشته و سندی نداده. برعکس منابع حرفه‌ای‌ای که من زیرتر می‌ذارم خبر از دروغ بودن چنین چیزی دارن. منابع معتبر هم روزنامه‌های مشهور هستن نه وبلاگ‌ها و وبسایت‌های معمولی. اگه به مطالب چنین وبسایت‌هایی اعتماد دارین باز پست عمو قناد آدم فضایی است رو معرفی می‌کنم.

دوم، پخش زنده یا لایو استریم در شبکه تور امکان‌پذیر نیست. شبکه تور نه تنها بسیار کندتر از نت معمولی هست، بلکه پروتوکل UDP که برای پخش زنده استفاده می‌شه رو هم پشتیبانی نمی‌کنه. این به این معنیه که از نظر تکنیکی اصلاً امکان لایو گذاشتن نداره. روزنامه سان نوشته:

هیچ شواهدی برای وجود رد روم‌ها نیست... تور نمی‌تواند رد روم‌ها را اجرا کند، چون کندتر از آن است که بتواند پخش زنده را پشتیبانی کند.

از طرف دیگه روزنامه واشنگتن پست در مطلبی رد روم‌ها رو شایعه و باور عامیانه خوند و به نقل از خبرنگار متخصص در دارک نت گفت:

بخش «خیلی سیاه*» وب سیاه وجود ندارند و هیچ‌گاه نداشته‌اند.

پ.ن*: منظور از بخش سیاه دارک وب، همین داستان‌های رد روم و عروسک لولیتا و افسانه‌های مشابه هست.

Alex Ubago - Sin Miedo a Nada

این هم از آن آهنگ‌هاییست که مدت‌ها پیش در بیان آپلودش کرده بودم ولی به علت خرابی بیان نمی‌توانستم در وبلاگ بگذارمش. حالا هم که صندوق بیان درست شده آن حرف‌ها خشک شده. پس حرفی نیست*.

بشنویم Sin Miedo a Nada(از هر چیز بی‌باک) از Alex Ubago و Amaia Montero

دانلوددریافت حجم: 4.79 مگابایت

پ.ن: انگار نوشتش رو ذخیره کرده بودم، جالبه! نوشته این بود: «از جمع کردن وسایل و اثاث‌کشی خسته شده بودم و به پوشه آهنگ‌های قدیمی سرک کشیدم. این آهنگ اسپانیایی رو پیدا کردم و دیدم چقدر قشنگه. یادمه دربارش خونده بودم که حدود بیست سال پیش که بیرون اومد، اولین آهنگ خواندش بود، و چنان معروف شد که بعضی بهش نام بهترین آهنگ عاشقانه دهه رو دادن.»

وقتی کسی سنت را باور نمی‌کند

هفته پیش دوستان و هم‌خانه‌ای‌هایم به گردهمایی ایرانی‌های دانشگاه رفته بودند. من اما نه، خانه مانده بودم تا تمرینم را بنویسم. تمرینم که تمام شد احساس تنهایی کردم. خانه ساکت بود. یادم آمد در پلازای دانشگاه یک فست‌فود جدید باز شده که امتحانش نکرده‌ام. لباس‌هایم را پوشیدم و رفتم به آن فست‌فود و مانند ده‌ها نفر دیگر در صف طولانی‌اش ایستادم.

هوا کمی سرد بود و صف هم خسته کننده. در همین حال بودم که ناگهان دیدم پسر خوش‌رویی آمده به سویم. گفت که دارند به یک مهمانی می‌روند و پرسید که آیا دوست دارم من هم بیایم یا نه. من اما متعجب شده بودم. نه فقط برای این که دعوت یک غریبه به مهمانی برای من غریب است، بلکه نمی‌فهمیدم چرا از بین آن همه آدم یک راست آمده است سمت من! در هر صورت من هیچ وقت به تجربه‌های خاص نه نمی‌گویم. لبیک گفتم و صف را ترک کردم.

به گروهشان ملحق شدم. ده پانزده نفری بودند و داشتند به سمت مهمانی حرکت می‌کردند. نام آن پسر نوح بود. نوح من را به دیگران معرفی کرد و گفت «بچه‌ها این دوستمه»، من هم خودم را معرفی کردم. یکی پرسید که چند ساله هستم. تا گفتم 25 سال عده‌ای با صدایی خنده‌مانند گفتند «عمراً» یکی هم از آن ته گفت «داره با ما شوخی می‌کنه». من اما با خندم گفتم که جدی‌ام و واقعا به تازگی 25 ساله شده‌ام. آن‌ها هم متعجب تکرار می‌کردند که اصلاً به من نمی‌خورد.

به سمت مهمانی حرکت کردیم. هر آدم تازه‌ای سر راه می‌دیدیم نام همدیگر را می‌پرسیدیم. بعضی‌ها سنم را هم می‌پرسیدند و باز تکرار می‌شد. «25؟ جدی می‌گی؟ اوه پسر خیلی کمتر به نظر می‌یای». شاید بیشتر از چهار پنج بار تکرار شد، سنم را باور نمی‌کردند. البته مست بودنشان هم بی‌تاثیر نبود چون رکشان کرده بود. آخرین بار اما وقتی به کسی سنم را گفتم چپ چپ نگاهم کرد و گفت «کَلَک»، بعد خندید و گفت «هی، مچتو گرفتم، تو زیر سن قانونی هستی و داری سنتو بالا می‌گی». بعد کاملاً صادقانه به من توصیه کرد که اگر پلیس سنم را پرسید انقدر ضایع بالا نگویم، بگویم 19 ساله.

خسته شده بودم. از آن به بعد هر کس سنم را پرسید می‌گفتم 19 ساله‌ام.

نقشه مستطیلی جهان اندازه‌ها را نادرست نشان می‌دهد

از سالیان سال پیش با زمین‌تخت‌گرایان بحث می‌کردم. نگاهم به چتی از گذشته افتاد، دیدم داشتم برایشان توضیح می‌دادم که نقشه‌ای که در عکس نیروی هوایی آمریکاست زمین‌تخت نیست، بلکه یکی از ده‌ها شیوه نگاشت کره زمین بر روی صفحه است. نقشه مستطیلی‌ای که عموما استفاده‌ می‌شود هم تنها یکی از این ده‌ها مورد است. گفتم در وبلاگ هم بنویسم شاید بعضی ندانند و جالب باشد.

کره را نمی‌شود به سادگی روی صفحه به تصویر کشید. هر شیوه‌ای که بکشیم ایراداتی دارد. برای همین ده‌ها روش مختلف برای نقشه‌کشی وجود دارن. مثلاً بزرگ‌ترین ایراد نقشه مستطیلی که عموما دیده‌ایم واقعی نبودن اندازه‌هاست. هر چه از خط استوا دورتر شویم اندازه‌ها به نسبت بزرگ‌تر می‌شوند. مثلاً گرینلند به آن عظمت در حقیقت از هند کوچک‌تر است. سوئد از ایران بزرگ‌تر به نظر می‌رسد ولی در حقیقت کوچک‌تر است. من برای مقایسه عکس زیر را به کمک سایت thetruesize درست کرده‌ام.

اندازه‌های واقعی نقشه جهان

داستان خیلی کوتاه 68

مجید، دارم می‌گم زندم چرا نمی‌شنوی؟

اسناد تخلص شمع شریعتی در نشر ایران آزاد [برای بایگانی]

می‌دونم این عنوان براتون باید عجیب بیاد، پس بهتره توضیح بدم بهتون که من شیش هفت سال پیش مقاله شاندل شریعتی رو در ویکی‌پدیا نوشته بودم و توش هم عکس‌هایی گذاشه بودم تا حالا ربات‌های ویکی‌مدیا بعد هفت سال رفتن گشتن گفتن عکست کپی‌رایتش معلوم نیست و فلان و پاکش کردن! حالا من که تهش نفهمیدم با این قانون کپی‌رایت باید چی کار کنم و عکسام یکی پس از دیگری پاک شدن، تنها کاری که به ذهنم اومد این بود که اون عکسا رو بذارم این جا که دست کم از محیط وب پاک نشه. فردا یکی اگه تو گوگل سرچ کرد بتونه به این عکس‌ها برسه. چون منابعی که من ازش این عکسا رو گرفته بودم دیگه نیستن و سروراشون خاموش شدن.

همین پس این پست یه جور بایگانی عکسه فقط.

  • ادامه مطلب…

    عصام النجار - حضل احبک

    این آهنگ عربی را می‌خواستم هفته‌ها پیش پس از دور دور در ماشین بنز یک عرب پولدار بی‌غم بگذارم و ماجراهای شبمان را بنویسم، که خرابی صندوق بیان خرابش کرد. حالا که صندوق بیان درست شده و می‌توانم آهنگ را بگذارم، همه آن حس و حال پریده و چیزی برای تعریف کردن ندارم. پس تنها گوش کنید.

    بشنویم، حضل أحبک(دوستت می‌دارم) از عصام النجار

    دریافت حجم: 8.27 مگابایت

    پیام شیطانی پنهان در برگردان آهنگ‌ها، راست یا دروغ؟

    داستان نهان‌سازی شیطانی در برگردان آهنگ‌ها (یا اسب تراوا موزیک)، مخفی کردن یک سری پیام بد و منفی در موسیقیه که زمانی که آهنگ رو وارونه پخش کنی پیدا می‌شه. این ادعا گویا زیاد پخش شده و از آغاز کنندگانش رائفی‌پور بوده. فقط یک ویدئو حامی این دیدگاه در یوتیوب تا حالا چهارصد هزار ویو خورده اونم طی فقط یک سال.

    ادعای اصلی اینه که با پنهان کردن این پیام‌های منفی و شیطانی در آهنگ، افرادی به دنبال تغییر ناخودآگاه مردم هستن تا اون‌ها رو به سمت شیطان و یهود و فراماسونری و هزار چیز دیگه هدایت کنن.

    من در این ویدئو علت این پدیده رو توضیح دادم و سعی کردم نشون بدم که چرا کل این ماجرا دروغ هست.

    می‌توانید این ویدئو را در این لینک یوتیوب ببینید.

    داستان خیلی کوتاه 67

    همه ترکش کردند به جز اعتیاد.

    ۱ . . . ۵ ۶ ۷ . . . ۲۶
    سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
    همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

    پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


    ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.