دوست مصری و کلاه شرعی

جدیداً دوستی مصری پیدا کردم. اسمش عبدالله‌ست. بچه خوبی هست، من و هم‌خونه‌ایم رو به افطار دعوت کرده. تعجب کرده بود که ما تا حدی عربی بلدیم. پیشش که بودیم در میون صحبت‌هاش گفت که چندان مذهبی نیست؛ من و دوستم بی‌اختیار خندیدیم. گفتیم که تو نه‌تنها نماز و روزه می‌گیری، بلکه یک دایره بزرگ از زخم سجده‌ روی سرت هست، در ایران تو یک ابرمذهبی تلقی می‌شدی. از این جا باب گفت‌و‌گو بیشتر باز شد تا بفهمیم حتی بچه‌های مثلاً خلاف‌ عرب با مال ما تفاوت دارن.

تعریف کرد یکی از دوستانش یک دوست‌دختر کانادایی گرفته بود و با هم اوقات خوشی رو می‌گذروندن. گذشت تا روزی به خونه اون دختر رفت و رفته‌رفته دید دختره لخت شده و روی تخت منتظر اونه. پسر عرب در اون لحظه فهمید باید بین خدا و خرما یکی رو انتخاب کنه، و یا که نه، شاید بتونه هر دو رو با هم داشته باشه!

ناگهان به دختر اصرار کرد که الان شدیدا نیاز داره سر به سر یکی از دوست‌هاش بذاره و از اون کمک می‌خواد! دختر نمی‌فهمید منظورش چیه و می‌پرسید که خوب باشه ولی چرا الان؟ ولی با اصرار پسر مواجه می‌شد. پسر عرب چندین بار یه جمله عربی رو با دختر کانادایی تمرین می‌کنه و می‌گه وقتی بهت گفتم توی تلفون این رو بگو. از سمت دیگه به دو تا از دوست‌هاش زنگ می‌زنه و می‌گه شما دو تا شاهدهای من هستین، خطبه عقد رو بخونین، و اون‌ها می‌خونن و دختر کانادایی هم با گیجی تمام اون جمله عربی رو می‌گه. حالا در ذهن پسر، او شرعاً با دختر ازدواج کرده و با خیال راحت خرما رو برمی‌داره. بعدها که از هم جدا می‌شن می‌ره پیش اون دو شاهد و دختر رو طلاق می‌ده، دختری که احتمالاً هیچ وقت نفهمید چرا در اون لحظه خاص چنین اصراری برای سر به سر گذاشتن بوده.

برام جالبه که وقتی انسان‌ها به تناقضی در زندگیشون می‌رسن دست به چه کارهایی که نمی‌زنن.

داستان خیلی کوتاه 62

از نواب به میدان فاطمی می‌رفت.

{اگر نمی‌دانید بخوانید}

کارن همایونفر - سوت پایان

مدت زیادی بود که می‌خواستم این آهنگ رو بذارم ولی برای مشکلات وبلاگ و صندوق ذخیرش، نمی‌تونستم. امروز که می‌ذارمش دیگه حرف‌های گذشته تو دلم نیست، پس نوشته‌ها رو پاک کردم و فقط آهنگ رو می‌ذارم.

بشنویم، سوت پایان از کارن همایونفر.

دانلوددریافت حجم: 4.08 مگابایت

شعرهای فارسی-ترکی در استانبول

مدتیه صندوق ذخیره سازی وبلاگ دچار مشکل شده و من نمی‌تونم آهنگ آپلود کنم و باهاتون به اشتراک بذارمشون. یادم اومد که به چیز جالبی در استانبول برخورد کرده بودم و اون برای به اشتراک‌گذاری خوبه.

از قبل می‌دونستم زبان رسمی و دیوانی عثمانی زمانی به شدت تحت تاثیر فارسی بوده. حتی شنیدم که می‌شد نوعی از فارسی دونستش و بهش فارسی عثمانی گفت. این نفوذ عجیب فارسی در عثمانی رو می‌شه در مثلاً مولوی دید که در ترکیه زندگی می‌کرده. بعدها آتاتورک کار درست رو می‌کنه و ترکی رو از پوک شدن به دست فارسی نجات می‌ده. گرچه که طبق شنیده‌ها، ترکیه‌ای‌ها هنوز زبان دست‌‌و‌پا شکسته‌ای از ترکی دارن.

وقتی تو استانبول قدم می‌زدم گاهی نوشته‌های فارسی در سازه‌های قدیمیشون می‌دیدم. از زیباترین‌هاشون این نوشته‌های قشنگ در یکی از مساجد کهنشون بود که شعری فارسی-ترکی هست. فارسی شعر گفتن ترک‌ها به دلیل نفوذ بسیار زیاد فارسی در شعر اون زمان بود.

آب روانی بند نیک، رسم لطیفی کند نیک * شیرینی عالم قند نیک، {بقیش ترکیه}

پ.ن: با تشکر از نظرات، گویا اون نقطه‌ها زیر «سین» خونده نمی‌شه و برای زیباییه.

شعر فارسی در استانبول ترکیه

شعر فارسی در استانبول ترکیه

عروسک لولیتا، دروغ جنسی و عکس‌های جعلی

افسانه‌ها، شایعات و داستان‌های محلی همیشه بودن و دهن به دهن گشتن، این پست اما به افسانه‌ای مریض و بسیار متفاوت می‌پردازه؛ عروسک جنسی لولیتا (Lolita slave toy).

  • ادامه مطلب…

    داستان خیلی کوتاه 61

    - چه می‌بری؟

    + دو چمدان لباس، صدها چمدان نفرت.

    Kendji Girac - Les yeux de la mama

    این روزها نگرانی را تماماً در صدای مامان حس می‌کنم. غم رفتن من در دل یک مادر احساسی که مدام بغضش را قورت می‌دهد. دانستن این موضوع روانم را می‌خراشد، نمی‌دانم کجا باید خودم را خالی کنم. چند روزیست به این آهنگ گوش می‌کنم. آهنگی که هیچ چیز از معانی‌اش نمی‌فهمم، تنها می‌دانم که درباره مادر است.

    بشنویم؛ Les yeux de la mama(چشمان مادر) از کنجی گیراک

    دانلوددریافت حجم: 14 مگابایت

    مردی که برای پیشبینی اشتباه هوا اعدام شد

    حدود یک هفته پیش یکی از تلخ‌ترین صفحه‌های ویکی‌فام رو نوشتم؛ صفحه الکسی وانگنگایم. او استاد دانشگاه هواشناسی دانشگاه مسکو بود و فردی متعهد به آرمان‌های کمونیسم و استالین، کسی که بنیان‌گذار اداره دولتی هواشناسی شوروی بود.

    در پی قحطی بزرگ اکراین(هولودومور) ملیون‌ها نفر از گرسنگی مردن و مردم گوشت هم‌دیگر رو برای زنده بودن می‌خوردن. شوروی، (از اون‌جا که نظام مقدس و رهبرش هیچ وقت اشتباه نمی‌کنن) به دنبال مجرم‌تراشی برای این فاجعه بود، یک جور قربانی کردن به درگاه مردم. الکسی وانگنگایم به جرم «پیش‌بینی غلط وضعیت هواشناسی با هدف نابودی کشاورزی اتحاد شوروی» به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شد و چند سال بعد در آن اردوگاه‌ها اعدام شد. شاید تلخ‌ترین قسمت ماجرا اون جا باشه که سال‌ها بعد با مدارک قوی‌ای گمانه زده شد که هولودومور یک قحطی طبیعی نبوده، بلکه یک قحطی مصنوعی به دستور استالین برای سرکوب بی‌رحمانه اکراینی‌ها بوده. سرکوبی که گریبان وانگنگایم رو هم گرفت.

    البته ماجراجویی‌های مربوط به طبیعت استالین تنها این نیست. انگار دیکتاتورها و رهبران مملکت‌ها اشتها زیادی برای نظر کارشناسانه دادن در هر چیزی دارن، استالین هم از این قاعده مستثنی نبود. او طرح تحول طبیعت رو چند سال بعد از قحطی از خودش در کرد و چون رهبر بود باقی کشور هم باید بله قربان‌گو از این طرح حمایت و تمجید می‌کردن؛ طرحی که باعث نابودی منابع مالی و طبیعی شوروی شد و سرانجام با شکستی بزرگ متوقف شد.

    داستان خیلی کوتاه 60

    معشوق نارسیده‌اش آنقدر ناگهانی در آغوشش گرفت که از خواب پرید.

    تفاوت اردک و مرغابی چیست؟

    هیچ فرقی ندارن دوستان! اردک برابر ترکی مرغابی هست که به فارسی راه پیدا کرده. مرغابی هم همون مرغِ آبی هست.

    جالبه که معمول شدن واژه ترکی اردک در برابر مرغابی باعث شده خیلی‌ها فکر کنن این دو یکی نیستن و تو ذهنشون گونه انتزاعی‌ای از پرنده به نام «مرغابی» شکل بگیره که اصلاً وجود خارجی نداره. و بامزه‌تر اینه که وقتی سرچ کردم دیدم وب‌سایت‌هایی با انواع ژیمناستیک فکری و ذهنی خواستن تفاوت پرنده مرغابی و اردک رو بگن! درحالی که این دو یکی هستن، یکی فارسیه و یکی ترکی. این هم نشانه‌ای دیگر برای پست چرا زبان مهم است.

    فرهنگ معین:

    اردک (اُ دَ) [ترکی] (اِ.) مرغابی. یکی از طیور که در آب شنا می کند و در هوا نیز پرواز می کند. منقار پهن ، پاهای پرده دار و پرهای رنگین دارد.

    عکس اردک یا مرغابی یا به زبون ما «سیکا»، کنار خونه پدربزگ من، همین امروز، روستای چیران در رشت.

    مرغابی یا اردک یا سیکا در رشت

    ۱ . . . ۸ ۹ ۱۰ . . . ۲۶
    سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
    همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

    پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


    ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.