داستان خیلی کوتاه 63

مادر با گریه شیون می‌کرد: «التماس می‌کنم، من رو جاش ببرین» و کودکش را از دستان مرد می‌کشید.
+ «متاسفم خانم، فقط بچه‌ها»
و به پر کردن آخرین قایق نجات ادامه داد.

داستان خیلی کوتاه 62

از نواب به میدان فاطمی می‌رفت.

{اگر نمی‌دانید بخوانید}

داستان خیلی کوتاه 61

- چه می‌بری؟

+ دو چمدان لباس، صدها چمدان نفرت.

داستان خیلی کوتاه 60

معشوق نارسیده‌اش آنقدر ناگهانی در آغوشش گرفت که از خواب پرید.

داستان خیلی کوتاه 59

جای قرص‌های افسردگی، قرص برنج خورد.

داستان خیلی کوتاه 58

«سقط جنین قتله»
[تروریست فریاد زد]

داستان خیلی کوتاه 57

فقط تو را می‌دیدم؛ حتی با چشم‌های بسته.

داستان خیلی کوتاه 56

مادربزرگ گفت: «دکترا می‌گن آلزایمرم»؛ دوباره.

داستان خیلی کوتاه 55

آمدن کسی از تنهایی‌اش نمی‌کاست، و رفتن هرکس تنها‌ترش می‌کرد.

 به احتمال زیاد از وبلاگ کویر

داستان خیلی کوتاه 54

«زود خوب شو»

[last seen a long time ago]

۱ ۲ ۳ ۴ . . . ۹
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.