هزار و دویست نامه

در همان بچگی با خواهر کوچکم همه کارتون‌های باربی را نگاه کرده‌ام؛ یکی‌شان دریاچه قو بود. کارتون از باله معروف دریاچه قو الهام گرفته بود و خواهران باربی با نوای ویالون پنجه بر زمین می‌رقصیدند. همان کارتون مرا با این آهنگ معروف آشنا کرد و دیگر هر جایی که می‌شنیدمش به خواهرم نگاه می‌کردم و با خنده می‌گفتیم دریاچه قو. ولی حکایت‌هایی بیش از چند نت موسیقی پشت یک آهنگ می‌تواند باشد؛ انسان‌ها پر از داستان و ماجرا هستند.

سازنده این اثر چایکوفسکی است، آهنگ‌ساز توان‌مند روس. چرا بی‌هوده بپرسم! بعید است بدانید او هزینه‌های زندگی‌اش را از کجا می‌آورد. زنی به نام نادیژدا فون مک که خود را «ستاینده پر شور» هنر او معرفی می‌کرد سالی شش هزار روبل به او می‌داد تا بتواند از استادی دانشگاه کناره بگیرد و تمام‌وقت آهنگ بسازد. رابطه این دو تنها در پول نبود، آن‌ها از نزدیک‌ترین دوستان بودند. در طی بیش از ده سال هزار و دویست نامه بود که نادیژدا به چایکوفسکی می‌نوشت و پاسخ می‌گرفت. همه این‌ها به یک شرط، آن‌ها حق ندارند هم‌دیگر را ببینند!

هنوز نمی‌دانم مقصود نادیژدا چه بوده. ما انسان‌ها از دل یک‌دیگر خبر نداریم. حدسیاتم در بند احساساتیست که خودم تجربه کرده‌ام. آیا می‌ترسیده ملاقات با او پرده از تاریکی‌های اخلاقی چایکوفسکی بردارد و بر لذت بردن از شاه‌کارهایش اثر بگذارد؛ چیزی مانند اتفاقی که برای دوست‌داران نامجو افتاد؟ در بیشتر سال‌های مکالماتشان هر دو مجرد بوده‌اند، آیا از عشق فرار می‌کرده؟ آیا گوشه‌گیری‌اش مانع او می‌شده یا همان‌گونه که خود در نامه‌ای گفته، عدم علاقه‌اش به ازدواج؟ نمی‌دانم! شاید هیچ‌گاه نخواهم دانست. تنها بدانید او دو ماه پس از مرگ چایکوفسکی از دنیا رفت.

گرچه انگیزه نادیژدا برایم معماست اما مهاجرت چیزی به من آموخت که بی‌ربط نیست. کسانی هستند که با آن که شاید ملاقاتشان نخواهی کرد تشنه گفت‌و‌گو با آنانی. آن‌قدر تشنه که هزار و دویست نامه بنویسی.

آواتار
سلام. دوری و دوستی که میگن، همینه ها
نمی دونستم و برام جالب بود. معتقدم در کنار استعداد و تلاش، حمایت، مثلّث پیشرفت و موفّقیّته. به هر شکلی که باشه. مالی، روحی و ...
شایدم می ترسیده عاشق شه!
آواتار
۲۴ ژانویه ۰۷:۴۸ بندباز **
چقدر جالب!! من نمی دونستم. چه کار خوبی کرده، حالا ما این فرصت رو داریم که آثار زیبای چایکوفسکی رو بشنویم!! خیلی وقت ها دیدم که نزدیکی به خالقان زیبایی، از قدرت زیبایی آثارشون کم می کنه. همون بهتر که از دور به تماشا نشست و ستایش کرد و لذت برد!
آواتار
روابط انسانی خیلی عجیبه واقعا.
من هم الآن تو ذهنم یکی دو دوستی اومد که اون سر دنیان و هیچ وقت ندیدمشون و حتی هم زبونم نیستن،
ولی سالهاست به عنوان دوست می تونم تو ذهنم روشون حساب کنم و باهاشون مکالمات خیلی عمیق داشتم و انگار منو خیلی بهتر از بعضی از دوستانی میشناسن که نزدیکم هستند.
من حتی گاهی نوعی احساس دلبستگی و نزدیکی به کاراکتر داستان‌ها و بعضی فیلم ها دارم که مشابهش رو به آدمای واقعی نداشتم!
آواتار
چه رابطه‌ی عجیب و ظریفی.
گاهی وقت‌ها آدم‌ها ترجیح میدن دور باشند تا با چیزی غیر از تصورات مثبت خودشون مواجه نشن. شاید اون خانم هم بخاطر همین هیچ‌وقت نوع ارتباطش رو تغییر نداد.
آره منم یکی از حدسیاتم همینه.
آواتار
۲۶ ژانویه ۰۰:۲۳ حسین اسکندری
سلام کسی داستان‌های شش کلمه‌ای شما رو معرفی کرد و لینک وبلاگتون رو داد. من گاه بی گاه پیگیر مسابقات کوتاه نویسی هستم. از خواندن داستان‌های شما حیرت زده شدم! چنین داستان‌های قوی‌ای در فارسی ندیده بودم. تک تک داستان‌های شما از برندگاه مسابقات هم بهتر هستن. شما در مسابقات داستان نویسی شرکت می‌کنید؟
در ضمن آیا شما کتابی هم چاپ کرده‌اید؟
سلام نظر لطفتونه، چشماتون قوی می‌بینه.
من تو جوانیم در مسابقات داستان‌کوتاه‌‌نویسی شرکت کرده‌بودم ولی گمونم منظور شما مسابقات داستان‌های شش‌کلمه‌ای یا خیلی‌کوتاه باشه که نه من در این مسابقات شرکت نکردم و قصد شرکت هم ندارم.

خیر من کتابی چاپ نکردم. نویسنده نیستم.
آواتار
خیلی از روابط اینطوری هستن...به قول معروف دو طرف مقابل میخوان همدیگر رو«مثل یک گل از دور تماشا کنند». شبیه به کودکی که یک عروسک یا اسباب بازی جدید و قشنگ رو میخره و هرگز دلش نمیاد کاور یا بسته ای که اون شی رو احاطه کرده ،در بیاره و با خود اون عروسک بازی کنه...جوری که انگار با باز کردن وکیوم و جعبه اسباب بازی،از شکوهش کم میشه:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.