یادم است از کودکی بارها ماجرای «شهید دانشآموز» را خوانده بودم، حسین فهمیده. چقدر از همان اول برایم خاص بود. مانند مرد تانکی، این بار کودکی 13 ساله که نارنجک به کمر به زیر تانک میرود. مرد تانکی آن لحظه چه حسی داشت؟ چه فکری با خود میکرد؟، من همین سوالها را درباره فهمیده هم از خودم میپرسیدم.
امروز در نتگردی سر از ویکیپدیایش در آوردم. قسمتی را دیدم به نام تردیدها که در این روایت تشکیک میکرد. من نمیدانم که این داستان راست است یا پروپاگاندا، ولی اگر دومی باشد، نمونهای بسیار شبیهش را میشناسم؛ این بار از شوروی.
پاولیک موروزف، کودکی فقیری زاده شوروی بود و دقیقا همانند فهمیده 13 سال داشت. او که به آرمانهای کمونیسم و استالین وفادار بود، پدرش را به مقامات برای «جعل اسناد برای کمک به راهزنان و دشمنان شوروی» لو میدهد. پدرش به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشود و حکم مرگ میگیرد. کمی بعد باقی خانواده فقیر و عصبانیاش او را میکشند و موروزف «شهید» میشود. بازتاب رسانهای داستان پاولیک بسیار زیاد بوده و در شمار زیادی از پوسترهای شوروی نقش میبندد. کتابها و فیلم برای او ساخته میشود. گاهی او را خداگونه بالا میبرند و داستان او تاثیر زیادی رو نسل بعدی کودکان میگذارد، کودکانی که تشویق میشند تا والدینشان را لو بدهند.
بعد از فروپاشی شوروی و با تحقیقات تاریخی معلوم میشود که این داستان جعلی بوده. گرچه که پاولیک کودکی واقعی بوده که کشتهشدهبوده ولی ماجرای تعریف شده تنها افسانهای برای ساختن یک پروپاگاندا بوده. پروپاگاندایی که الگوی کودکان بشود. اکونومیست مینویسد: «یک داستان اخلاقی سرراست شوروی، ....، اگر مجبوری میان خانواده و جماهیر یکی را انتخاب کنی، باید جماهیر را انتخاب کنی».
حس میکنم وقتم که آزاد شد باید این صفحه ویکیپدیا را به فارسی ترجمه کنم. البته شما هم شاید وقت آزاد داشته باشید و ویکیفا از بهترین جاهاست.