من هم #من_هم داشته‌ام، البته نخودی‌اش را

این پست را به مناسبت تمام شدن سری مطالب طولانی وبلاگ عارضه در باب تجاوز می‌نویسم. در اصل این پست بهانه‌ای است برای تبلیغ مطالب تجاوز او. چون حس می‌کنم با وجود زحمت فراوان و کیفیت بالای پست‌هایش، کمتر دیده شده. این هم البته از عوارض افول وبلاگ است.

در این جا دو خاطره از سوءاستفاده‌هایی که از سوی جنث موئنث دیده‌ام می‌نویسم. الته این تجارب در مقایسه با افشاگری‌های #من_هم بسیار کوچک و نخودی هستند. ولی خوب دست‌خالی که نمی‌شد پست نوشت!


نخستینش در همین بلاگستان اتفاق افتاد. سال هشتاد و هفت، زمانی که دوم‌راهنمایی و دوازده‌ساله بودم. دختری وبلاگ‌نویس به من در یاهو منسجر پیام می‌داد. گمان می‌کردم با من دوست است. یادم است دانشجوی کارشناسی بود، دو و بر بیست ساله. هیچ پستی نبود که بگذارم و نظر نگذارد، ولی جدا از آن، تا پستی می‌گذاشتم در مسنجر پیام می‌داد که بیا درباره‌اش صحبت کنیم. این جوری دوستی ما شروع شد و پیش رفت. یک روز گفت که بیا یک بازی کنیم، قبول کردم. بازی‌اش را درک نمی‌کردم ولی او فشار می‌آورد که پاسخ بدهم. از جایی به بعد دیگر دیدم بازی خیلی عجیب شده تا چند سال بعد بفهمم او نوعی سکس‌چت می‌خواسته! من دوازده‌ساله بودم و نمی‌فهمیدم. ماجرا تمام نشد از آن به بعد او برایم عکس‌هایی می‌فرستاد و هر چه جلوتر می‌رفت عکس‌ها جنسی‌تر می‌شدند. مشکل نه عکس‌ها، بلکه اصرار او بود که من نظر بدهم، حسم راجع به عکس‌ها، چهره‌ها و لباس‌هایشان! از جایی به بعد بعضی از زنان سینه‌های عریان داشتند. گفت می‌خواهد شورت بخرد و نظرم را برای شورتشان می‌خواهد. از این جا واقعا احساس راحتی نداشتم. ولی کار جایی برایم تمام شد که سری عکس‌هایی فرستاد که زنانی کاملاً عریان داشت. پیام دادم که تو همیشه درباره لباس‌ها از من نظر می‌خواستی این آخری‌ها که اصلاً لباس ندارند! گفت نظرم را درباره آرایششان می‌خواهد. گفتم نمی‌فهمم که چرا در این عکس‌ها دنبال آرایش خوب می‌گردی! با همان سن کم دیگر مطمئن شده بودم یک جای کار می‌لنگد. به وبلاگ‌نویس پسر بزرگ‌تری که دوستم بود پیام دادم. گفتم حس می‌کنم رفتار فلان وبلاگ‌نویس یک جوری است، من نمی‌فهمم چه می‌خواهد. تا ماجرا را گفتم گفت که دیگر اصلاً به او پیام ندهم. انگار رفت و با اون درگیر شد. دیگر پیامی به هم ندادیم.

خوش‌بختانه خاطره بالایی تاثیر تلخی بر من نداشت. همیشه به عنوان یک خاطره خنده‌دار از آن یاد می‌کنم و این که چگونه اولین‌بار در نت عکس زنی عریان دیدم! خاطره پایینی چرا. با آن که هیچ اتفاق خاصی در آن نیوفتاد اما تاثیراتی بر من داشت. گاهی با یادآوری‌اش آزرده می‌شوم. می‌خواهم که از حافظه‌ام پاک شود.

[این داستان را نوشتم ولی پاک کردم. نمی‌خواهم اگر او به هر طریقی این وبلاگ را پیدا کرد و بعد از سال‌ها خواندش، این نوشته را ببیند. با آن که غریبه‌است ولی نمی‌خواهم آزارش بدهم. اگر کسی خیلی مشتاق داستان بود می‌تواند خصوصی به من پیام بدهد]

[بند آخر نوشته‌ای که پاک شد:

این را نمی‌گویم که بگویم دردی کشیده‌ام؛ قطعا ماجرای من در مقابل ماجرای تعرض به دختران خنده‌دار است. من فقط خواستم بگویم اگر من با همین داستان ساده و پوچ تا سال‌ها در پس ذهنم احساس شرمندگی کرده‌ام، می‌توانم تصور کنم که راویان داستان #من_هم چه می‌کشند. وقتی می‌گویند تعرض جنسی‌ای که در کودکی به آنان شده تا آخر عمر گریبان‌‌گیر آنان است، من باور می‌کنم و غمم می‌گیرد.]

پ.ن: یک مورد دیگه هم در نظرات، در پاسخ به شای وَرد نوشته شده.

آواتار
۲۴ اکتبر ۰۴:۲۳ خورشید ‌‌‌
عمیقاً متأسفم برای تجربه‌های تلخی که داشتی و خیلی ارزشمنده و شجاعانه که بنویسی و بگذاری شنیده بشن.
فقط می‌خوام بگم که این تجربیات تلخ، فرقی نداره که پسر باشی یا دختر یا هر جنسیتی، فرقی نداره که متجاوز از چه جنسیتی باشه، فرقی نداره که در چه سطحی باشه. اصلاً این‌جا آدم نباید چنین مقایسه‌ای بکنه که تجربه‌های دیگران ممکنه بدتر از من بوده باشه و به خودش حق کمتری بده در احساس بدی داشتن. اصلاً این‌طور نیست. همه‌ی این تجربه‌ها بده، همه‌شون وحشتناک‌اند، همه‌شون باید محکوم باشند.
سلام. خیلی ممنون لطف داری.
آواتار
متاسفم برای اتفاقایی که برات افتاده پیمان :(

راجع به تجاوز برای من همیشه دو تا موضوع خیلی دردناکتره. یکی همین تجاوز و تعرض به بچه‌ها، چون غالبا بچه‌ها حتی متوجه نمیشن چه اتفاقی داره میفته، گیج میشن، آسیب می بینن بی اونکه بدونن چرا و بی اونکه نسبت به آسیب آگاه باشند.
و دوم فرهنگ مذمت قربانی و حمایت نشدنشه. ما اطراف خوابگاه خیلی تجربه های این چنینی داشتیم، و همیشه برای من دردناک تر از خود تجاوز این بود که از طرف مسئولین و نگهبانای خوابگاه و ... آزاری که میدیدیم جدی گرفته نمیشد و اعتباری بهش داده نمیشد.
دارم فکر می‌کنم هضم تجاوز شاید برا یه دختر تو آمریکا خیلی خیلی راحت تر از هضم این اتفاق برای دختری باشه تو شهری که من هستم. چون تو مورد اول اون دختر ناراحتیش فقط مساله‌ی تجاوزه، و به مراتب راحت تر میتونه حماین روانی و قانونی دریافت کنه.
خیلی ممنون. البته این ماجرا هیچ اثری رو من نذاشت، ولی بازم ممنون.
من دقیقا همین جوری بودم تو مورد اول. نمی‌فهمیدم چی داره می‌شه. 
آواتار
ممنون‌ام از لطف‌تون.
به‌نظرم بحث فقط به وبلاگ محدود نمی‌شه. کلا جامعه (حتا جهانی) به سمت خوانش کم‌تر متون مفصل می‌ره و فقط حوصله مطالعه نوشته‌های چندکلمه‌ای و فوق‌ش چندخطی سطحی رو داره. در عوض سعی می‌کنه این جای خالی رو با سایر منابع چندرسانه‌ای پر کنه. به‌شخصه هنوز نمی‌دونم می‌شه این جای خالی رو با شیوه‌های چندرسانه‌ای پر کرد یا نه. اما چیزی که می‌دونم اینه که درنهایت منابع مورد استفاده اون‌ها هم همین متون مفصله.
متاسفانه باورهای رایج چنین اتفاقی رو حتا جزو آزارهای جنسی هم قلمداد نمی‌کنه. تازه بگذریم از نوجوون‌هایی که با افتخار از چنین وقایعی صحبت می‌کنند و نمی‌دونند چه آسیب‌هایی پشت این وقایع داره به سرشون می‌آد. شایع‌ترین‌ش بلوغ زودرسه. پس باز هم برمی‌گردیم سر همون مبحث همیشگی: فقر آموزشی!
من احتمال می‌دم اون دختر چیزهای بیشتری می‌خواست. خوش‌بختانه همون اوایل متوقف شد. ولی خوبه بدونیم بین دخترها هم بچه‌خواه هست. خیلی‌ها نمی‌دونن اینو.
آواتار
۲۴ اکتبر ۱۱:۳۶ نارنگیس رهنورد
چقدر ناراحت کننده. و میدونی من الان یه چیزی رو فهمیدم. اینکه به پسربچه ها راحت تر تعرض میشه تا دختر بچه ها.
چون فکر میکنم از این جنبه ها از دختر بچه ها بیشتر محافظت میشه و بشون‌ آموزش داده میشه که از خودشون محافظت کنن.
و خب موضوع دیگه هم‌ این‌ هست که کسی به دختر ها بدبین نیست. تو هیچوقت‌ با خودت فکر نمیکنی که یه دختر ۲۰ ساله بخواد به پسربچه ای تعرض کنه.
موضوعی که برام عجیب بود این بود که نوشته بودی "نمی‌خواهم اگر او به هر طریقی این وبلاگ را پیدا کرد و بعد از سال‌ها خواندش، این نوشته را ببیند. با آن که غریبه‌است ولی نمی‌خواهم آزارش بدهم".
من چند بار اذیت و آزار جنسی شدم و اگه نخوام اینجا درموردش بنویسم بخاطر اینه که نمیخوام اونا بفهمن موفق شدن در آزار دادن من. اینکه این موضوع اونهارو آزار بده برام اهمیت نداره. ینی من همچنان اونهارو مغرور میبینم که تونستن من رو اذیت کنن و قطعا به هیچ عنوان پشیمون نیستن و اگر هم جایی ببیننش میگن ایول ببین چطوری اذیتش کردیم و چطوری ازش لذت بردیم.
چطور تو نگران اذیت شدن کسی هستی که بهت تعرض کرده؟
تعرض نکرده بهم. آدم بدیم نبود. زندگیش به اندازه کافی تلخ بود که اون ماجرا رو رقم زد.
آواتار
۲۴ اکتبر ۲۰:۱۴ دامنِ گلدار
آه خیلی متاسفم بابت این تجربه‌های تلخ.. امیدوارم که گفتنش و شریک شدنش کمی از بار شرم و تاثیرش روی تو کم کنه..
ممنون بابت اثر مثبت و فرهنگ اطلاع‌رسانی زیبات هم :)
ممنون. خواهش می‌کنم قربان شما.
آواتار
سلام.
راستش اگه برای تو نخودی بوده، فکر کنم برای من عدسی بوده!
یادمه خیلی بچّه بودم. حدودای هشت یا نه ساله. توی کوچه مون یه آقایی که ماشینش وسط کوچه، روشن پارک بود بهم گفت بیام و جای راننده بشینم و گاز بدم. پام به پدال نمی رسید و به زور گاز می دادم. اونم دستش لای پام بود و با آلتم ور می رفت. من که طبیعتا حسّی نداشتم ولی نمی دونم چرا این کار رو کرد؟ کلّا شاید سه دقیقه هم نشد ولی هنوز بعد از گذشت حدود سی و پنج سال، یادمه و یه جورایی عذاب و تعجّب باهامه.
بعدها شنیدم با یکی دوتا از دوستام هم همین کار رو کرده.
حالا نمی دونم پدوفیلیه؟ تجاوز محسوب میشه یا تعرض؟
سلام.
آخ آخ نه مال تو واقعا تعرض بوده آقا! قطعا بچه‌خواه بوده اون پیرمرد وگرنه چه کسی از چنین کار مزخرفی لذت می‌بره. مشکل این تعرض‌های کودکانم همینه که کودک اون زمان نمی‌فهمه ولی چند سال که بزرگ‌تر می‌شه و می‌فهمه ذهنش عذاب می‌بینه. متاسفم برای این اتفاق. 

تو دانشگاه ما هم یک معلم ورزش بود که به پسرها تعرض می‌کرد و با گول زدن دست‌کاریشون می‌کرد. هم من هم خیلی از دوستام از قربانیاش بودیم! به بهونه انجام حرکات ورزشی می‌مالوند و آلت راست شدش رو می‌زد به ما! بچه‌ها رفتن گفتن ولی یادم نمی‌یاد اخراجش کرده باشن. (عجیبه یادم رفت اینو تو پست بنویسم!) خدا رو شکر این تاثیری رو من نداشت و تقریبا یادمش رفته بود :))
آواتار
آره متوجهم، کلی گفتم نه فقط راجع به تو.
منم از بچگی چند بار تعرض به شکل‌های مختلفو تجربه کردم، بعضیاش دردناک‌ترن و از بعضیاش راحت عبور کردم.
آخ! متاسفم برای تجربیاتت ماوی.
آواتار
۰۱ نوامبر ۰۸:۰۷ ساجده طالبی
سلام. امیدوارم خوب باشی.
من می‌خواستم یه لینک به نوشته‌ات بزنم و در موردش توی وبلاگ خودم بنویسم، ولی تنبلی کردم. ولی من هم تجربهٔ مشابه داشته‌ام، تو خیابون.
ضمن این که از بابت معرفی اون بلاگ خوب هم ممنونم.
سلام مرسی امیدوارم تو هم خوب باشی :)
متاسفم بابت تجربت. ایشالله بلا به دور باشه.
خواهش می‌کنم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.