ماشین حساب قدیمی

این روزها دارم تک‌تک سال‌های عمرم رو مرور می‌کنم تا بتونم ازشون دل بکنم. هر ورقی که می‌زنم، می‌بینم که چقدر دلم برای اون جوان جوگیری که بودم تنگ شده. جوانی جوگیر که از چالش‌ها لذت می‌برد. هیچ وقت البته رقابت رو دوست نداشتم و صرفا خود چالش بود که اهمیت داشت.

اوایل ترم اول دانشگاه سخت بود. بیشتر هم‌کلاسی‌ها در مدارس خوب تهران برنامه‌نویسی یاد گرفته بودن و من، دانش‌جو کامپیوتر، تا 1 ماه لپ‌تاپ نداشتم و جاش تا دلتون بخواد دل‌شوره. وقی لپ‌تاپ رو خریدم، شروع کردم به یادگیری برنامه‌نویسی تا این درس رو کم نشم. کار که به پروژه نهایی رسید استاد گفت که به نفر اول پول پروژش رو می‌ده. من هم پرس‌و‌جو کردم و دیدم پول چنین پروژه‌ای نزدیک 3 ملیون می‌شه که اگه استاد 1 ملیونشم بهم می‌داد تو اون زمان پول خیلی زیادی برام بود. پس با تمام توان رفتم که پروژه خوبی بزنم.

پروژه این بود:

«شما باید یک ماشین حساب چند بعدی بزنید. کاربر یک عبارت ریاضی رو تایپ می‌کنه که توش چندین مجهول داره؛ ماشین حساب باید مجهول‌ها رو پیدا کنه و نمودارشون رو رسم کنه. مجهول اول رو نمودار نشون داده می‌شه، مجهول دوم با یک نوار متحرک، مجهول سوم با رنگ و بقیه مجهول‌ها رو کاربر دستی مقدار می‌ده. برای مثال اگر کاربر بنویسه cos(x*y) + sin(z) برنامه باید بفهمه x و y و z مجهولن و این عبارت ریاضی رو روی نمودار رسم کنه».

هر چی بود من با تمام توان زدم تا پول رو بگیرم. اول هم شدم. دوستانم هم (که تعدادشون زیاده) از من شام گرفتن سر جایزه‌ای که می‌خوام بگیرم. ولی وقتی به استاد گفتم که پولم رو بده نداد و گفت جاش برام موقع اپلای توصیه‌نامه می‌نویسه! من توصیه‌نامه نمی‌خواستم، پول می‌خواستم. و نداد که نداد!

ولی خود این نمودار رسم کن برام موند. من تا به امروز هر وقت خواستم تابع ریاضی‌ای رو رسم و بررسی کنم از ماشین حساب خودم استفاده کردم. باورم نمی‌شه که ترم یک از صفر چنین چیزی رو زده بودم. می‌دونم این روزها وبسایت‌های عالی‌ای مثل desmos برای رسم نمودار هست، ولی خیلی وقتا من با نمودار رسم‌کن خودم راحت‌ترم.

این جا فیلم رسم تابع sin(cos(x-y^2))/cos(sin(x+y))+z رو گذاشتم. اون وسط هم جای x و y رو به عنوان مجهول اول عوض کردم. (نمایش‌گر بیان کیفیت فیلم رو کم می‌کنه، برای کیفیت بالاتر باید دانلود کنین). بعد z هم رنگه. نمودار قرمز با z صفر هست و نمودار آبی با z منفی 56 هست.

اگه خودتون هم خواستین ازش استفاده کنین می‌تونین جاوا رو از این جا دانلود و نصب کنین، بعد رو ماشین حساب کوچک 300 کیلوبایتی من کلیک کنین.

این پروژه برای درس برنامه‌نویسی مقدماتی بود. درس بعدی برنامه‌نویسی پیش‌رفته بود و پروژه اون ساخت نمونه خیلی کوچکی از بازی DOTA بود. پروژش رو می‌تونین در گیت‌هابم ببینین. وقتی بهش نگاه می‌کنم باورم نمی‌شه زمانی انقدر شور و شوق و اعصاب و حوصله داشتم. چقدر جوگیر بودم! اگه دلم بکشه شاید باز از این جوگیر بازی‌هایی که داشتم خاطره بنویسم.

دلم بسیار برای اون پیمان پر شور تنگ شده. کجاست اون آدم؟ کجا رفت اون همه امید و علاقه؟

آواتار
۲۲ نوامبر ۲۱:۰۴ محمدرضا ...
اینا رو که تعریف کردی یاد اوایل دانشجوییم افتادم ... یادش بخیر ...
تمرینا و پروژه‌ها و ذوق و شوقی که اون موقع بود یه چیز دیگه بود ...

+ خیلی تعجب کردم که دوتا رو سعی کردی بسازی ... واقعا آفرین ... چه پروژه‌های باحالی بودن ... واقعا آفرین به این انگیزه ... چه مدل یو ام ال جالبی نوشتی ... اصلا هر پروژه‌ای خاطرات خاص خودش رو داره ... کپسول زمانیه برای خودش ...

+ واقعا چطور میشه اون حس و حال رو برگردوند ... اون انگیزه رو ... خیلی خوب میشد یه اسنپ‌شات میشد از یه لحظه خاص از خودم می‌گرفتم و هر بار خود الانم رو حذف می‌کردم و اون لحظه‌ی خودم رو بازیابی می‌کردم ...

+ شاید بشه اگه همون کارا و افکار و اهداف قبل رو انجام داد و پیدا کرد و به دست آورد و سعی کرد چیزای الان رو کنار گذاشت و فراموش کرد ... من که تست کردم به صورت مقطعی جواب میده ... بعضی مواقع حس و حال رو هم میشه توی کپسول‌های موزیک ذخیره کرد و دوباره بازیابیشون کرد ...

+ ولی میدونم همیشه یه راهی هست ... 😁👍
بازی دوتا پروژه درسمون بود و خلاصه مجبور بودم بزنم. ولی با یه حوصله عجیبی زدم. امروز چنین پروژه‌ای بهم بدن حال زدنشو ندارم.

و آره کاش می‌شد اون شور برگرده.
آواتار
حالا آخرش توصیه نامه نوشت؟ :))
+ راستی من با گوشی میام و دکمه ارسال میفته روی پست الکترونیکی قابل مشاهده باشد.
نه من توصیه‌نامه‌هام رو از استادهای دیگه‌ای گرفتم.

+می‌دونم. اون مشکل نظردونی خود بیانه گمونم.
آواتار
۲۳ نوامبر ۰۰:۵۲ علیرضا آهنی
بابا دمت گرم یه geogebra رو ورداشتی کلا نوشتی 👏
آره سنگین بود. البته پروژه بود و مجبور بودیم بزنیم.
آواتار
آفرین خیلی :))
ببین همه همین‌طورین فکر کنم! اصلاً هم جای نگرانی نداره. فقط روح انسان کمال‌طلبه. دیگه از پس این چالش‌های کوچیک و بزرگ کارشناسی براومدی، کره‌س برات اینا. :)) روحت دنبال چالش‌های بزرگ‌تریه. اونا رو اگه تا حالا پیدا نکردی پیدا کن که هم حیف نشی [ :)) ] هم اینکه دیگه دنبال اون بچه‌ی پرشور کارشناسی‌ت نگردی. :}
چالش‌های بزرگ‌تری رو پیدا کردم ولی اصلا شور اون زمان رو ندارم.
آواتار
۲۳ نوامبر ۰۵:۰۵ فیلو سوفیا
منم این مشکلو داشتم و دارم ...سر پذیرشم با روان شناسم که صحبت کردم و گفتم اون مقداری که قبلا سر پذیرش کارشناسی و ارشدم هیجان داشتم خیلی زیاد بود و الان اصلا اون شور رو ندارم، میگفت: آدم بزرگ میشه و آروم و پخته و این کم شدن هیجان طبیعیه.
ولی خب از جنبه های دیگه زندگی حتما پیشرفت کردی...و اینکه مطمئن باش بری واترلو اون هیجانا تا حدی مجدد تکرار میشه ؛)
کاش منم بتونم مثل تو خفن کد بزنم؛)
خوش بگذره فرانسه و دکترا. ما که هنوز پشت مرزیم منتظر کرونا. امیدوارم اون جا سرزنده بشم.
آواتار
دمت گرم واقعاً، من رشته‌م نزدیک به این علوم نبوده هیچ‌وقت، ولی یادمه اول دبیرستان یه درس خیلی بیخود و زائد c++ داشتیم که پدرمون رو درآورد. یه سال علاف شدیم بابت اینکه یه چیزی بنویسیم که وقتی دکمه زدیم، اعداد رو از 100 برعکس بنویسه رو صفحه! آخرش هم یه چیزی به زور حفظ کردیم تحویل دادیم. ولی همیشه برام عجیبه که چه نسبتی بین این کدها و سخت‌افزارهای کامپیوتری هست.
ولی فقط اونجاش که تازه یه چیزی هم بابت شام ضرر کردی :-))
آره اون شام هنوز دردش مونده.
آواتار
آقا احسنت. اجراش کردم برنامه‌تون رو. این که خیلی فراتر از درس مبانیه!

یه سوال فنی. از کتابخونه‌ای استفاده کرده بودید برای تجزیه عبارت‌ها و مشتق و انتگرال؟

من از این جور برنامه‌ها که برای خودم می‌نوشتم، با ذوق نشون خونواده می‌دادم. داداشمم اذیتم می‌کرد می‌گفت می‌دونی این برنامه‌ای که نوشتی رو توی دنیا یکی تو داری یکی هم ناسا؟؟ حالا پس‌فردا که رفتم ناسا از برنامه‌هام عکس می‌گیرم براش می‌فرستم ببینه دنیا دست کیه D:
پروژه مبانی بود. برای این خیلی سنگینه که استاد تصمیم گرفته بود تمرین‌ها رو حذف کنه و جاش یه پروژه سنگین بده که در چند فاز انجام می‌شد.

نه همش رو خودم زده بودم. اون زمان بلد نبودم اصلاً کتاب خونه جدا استفاده کنم. هر چی هست چیزای خود جاواست. حتی تابع‌های سینوس کسینوس هم یادمه خودم زده بودم. (احتمالاً)‌ چون نمی‌دونستم جاوا این توابع رو داره (و اون اولا کسی بهم یاد نداده بود سرچ کنم). exp و ln هم قطعا پیاده‌سازی خودمه چون یادمه خیلی سرش زور زده بودم که بهینه در بیاد پردازشش.

:))) من هم این رو زده بودم می‌رفتم توابع عجیب‌غریب که شکل‌های جالبی باهاشون در می‌اومد رو تو نرم‌افزارم می‌زدم بعد می‌بردم پیش دوستام بخندیم. مثلاً این رو دارم هنوز، امتحان کن (و با اعداد بازی کن) باحال می‌شه: 
exp(((-1)*(x-(w+1.2))^2)/0.69) + exp(((-1)*(x+(w+1.2))^2)/0.69) + (exp(((-1)*(x-(w+1.2))^2)/0.01) + exp(((-1)*(x+(w+1.2))^2)/0.01))/(nok + 8)

تابع‌های جالب زیادی ساخته بودیم که متاسفانه دیگه ندارمشون.
آواتار
۲۳ نوامبر ۱۶:۰۲ بنیامین بیضایی
حالا ما خیلی شکایت می‌کردیم که BP و AP دارن سخت ارائه می‌شن تو دانشکده‌مون... زمان شما هم دست کمی نداشته مثل اینکه! :))) پروژه ما تو BP یه شطرنج با قوانین اضافه بود و پروژه AP یه بازی شبیه به بازی Hearth Stone.
من با برنامه‌نویسی مقدماتی مشکل کمتری داشتم. ولی پیش‌رفته پدر ما رو در آورد. + میان‌ترم و پایان‌ترم و این پروژه، پنج تا تمرین داشت گمونم که هر تمرین دست کم 3 بخش داشت. مثلاً 1 بخش از اون 3 بخش یادمه ازین بازیای Match the Pictures بود که باید با گرافیک پیاده‌سازی می‌کردیم (چون خاطره جالبی ازش دارم یادم مونده). پدرمون رو در آورد خلاصه. حتی اسم استاده هم یادم نیست کی بود ولی دورعلی، عینلی یه چیزی علی بود اسمش.
آواتار
من حتی روی سوالو نفهمیدم :)) قدیما ریاضیم خوب بود به خدا. پیر شدم.
برنامه نویسی واقعا چیز جالب و هیجان انگیزی به نظر می‌رسه.

بعد اینکه حالا درسته به نظرم اون حس اعتماد به نفسی که اول تحصیلت از این پروژه گرفتی به تنهایی خیلی ارزشمنده، ولی عجب استاد نامردی بوده :| اعتماد به نفس و درس زندگی که پول نمی‌شه واسه آدم! :دی

بعدتر اینکه به نظر من اگه بری، تو کشور جدید، تو دانشگاه جدید، با آدمای جدید، با زبان جدید و با چالشای جدید دوباره قراره اون حس رو تجربه کنی.
صبر کن.
صورت سوال در ساده‌ترین شکل اینه که یک تابع ریاضی می‌دی باید نمودارشو رسم کنه. مثلاً نمودار تابع x^2 می‌شه این.

امیدوارم ماوی. فعلاً که نرفته اصلاً حالم خوش نیست از ترک خانواده و دوستان، و می‌ترسم از کشوری با زبان غریب.
آواتار
تو زندگی هیچ ذوق و شور و هیجانی پایداری نیست.
کلا رو به افول میریم :)
پیری هم که دیگه نهایتشه
ببخشید که اگه نا امید کنندس نظرم
ولی تو هر مرحله ای قطعا شور و ذوقی میشه پیدا کرد
هر چند که مثلا تو کودکی بهانه های بیشتریه برای ذوق کردن
ولی بازم پیدا میشه تو هر سنی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.