شعر عمو سبزیفروش رو بلدین؟ یک شعر سنتی که گویا قدیمها مثل یک نمایشنامه در مجالس زنانه اجرا میشد. اما اگه بهتون بگم این شعر جز نخستین سرودهای ملی ایران بود چی میگین؟ نه من شوخی نمیکنم، اگه داستانش رو نمیدونین بخونین.
سالیان سال قبل و در زمان قاجاریه، ایران چیزی مثل یک سرود ملی به معنای امروزی نداشت. تنها دو مارش داشت که زمانی که شاه جایی میرفت براش مینواختن. نخستین اون مارشها ساخت آلفرد لومر فرانسوی بود که خیلی زود به فراموشی سپرده شد اما بیش از صد سال بعد توسط سالار عقیلی در آهنگ «ایران جوان» دوباره جان گرفت و کلی هم مشهور شد.
در همون زمانها گروهی هشت نفره از دانشجویان ایرانی در آلمان تحصیل میکردن، در دوران احمد شاه قاجار. یک روز دانشگاه اعلام میکنه که امپراتور آلمان قراره حاضر بشه و تمام دانشجویان باید به تفکیک کشور گروه بشن و در مقابل امپراتور رژه برن و سرود ملی کشورشون رو بخونن. مشکل این جا بود که ایران نهتنها سرود ملیای نداشت بلکه حتی مارشها هم به گوش مردم نرسیده بود و دانشجوهای ایرانی خبری از وجودش نداشتن.
دانشجویان سعی کردن با بهانه آوردن از زیر کار در برن ولی چارهای نشد. پس تصمیم گرفتن از خودشون سرودی سر هم بکنن. به دنبال شعری میگشتن که بشه در ریتم رژهای خونده بشه پس شعرهای حافظ و سعدی کارساز نبود. شعری که پیدا کردن همون عمو سبزیفروش بود که همگی بلد بودن. کسی هم جز اونها فارسیگو نبود که نگرانش باشن.
روز موعود فرارسید در حال رژه شعر «عمو سبزیفروش، بله. سبزی کمفروش، بله» به عنوان سرود ملی ایران خونده شد. برای ریتمیک بودن این شعر روی «بله» بقیه دانشجوهای کشورهای دیگه هم به وجد اومدن و همراهی کردن و صدای «بله» در سالن میپیچید و گویا امپراتور هم خوشش اومد.
عمو سبزیفروش شاید اولین سرودی بود که به عنوان سرود ملی ایران جلوی یکی از قدرتمندترین فرمانروایان جهان خونده شده. میتونین سیر کامل سرودهای ملی ایران رو در سایت تاریخ ایرانی بخونید.