رادیو روغن حبه انگور

زمانی چند حبهٔ انگور، بر روی میزی که جلوی مادر پسری قرار گرفته‌بود، تبدیل به نامی شد که حالا «پادکست محبوب من» نام دارد :) هایده و فؤاد، پشت میز بودند.

مرتبط: پست حبه‌ای انگو را در رابطه با حاشیه‌های پیرامون فواد، سازندهٔ پادکست رادیو روغن حبه انگور ببینید.

رادیو روغن حبهٔ انگور تنها یک خواب راحت نیست؛ تنها یک نوای زیبا نیست؛ حتی تنها یک پادکست نیست! این رادیو آن جای پرشده‌ای هست که سال‌ها خالی بود و اگر نباشد باز جایش خالی می‌شود. جای آن پادکست فارسی زبانی که همهٔ ما می‌خواستیم، جای آن پادکستی که با زبان صمیمیت با شنونده صحبت کند نه زبان پرطمطراقی، آن پادکستی که به پادکست‌های دیگر نشان داد نیازی نیست در زیرزمین قایم شوند تا با فریاد صدای خود را به بالا بفرستند، بلکه با صدای نرم هم می‌توان قصه گفت…

خانم‌ها و آقایان، معرفی می‌کنم. آنچه نبود و هست؛ رادیو روغن حبهٔ انگور، بعد از یک سال سکوت، شما را می‌خواند.

رادیو روغن حبه انگور

چند سالی هست که بهش گوش می‌دهم؛ خودش انگار پنج سالی بوده! بگذریم، انگار همین دیروز بود. مگر رادیو از کی اختراع شده؟ از هر وقت که ما احساس بکنیم! پس اگر تا حالا حبهٔ انگور را مزه نکرده‌اید انگار که حبهٔ انگور از همین امروز کارش را شروع کرده! کافی است تا به صفحهٔ آرشیو رادیو روغن حبهٔ انگور بروید تا تمام پنج سال فعالیت این پادکست از امروز آغاز بشوند.

از زبان خودشان، هایده یک مجسمه ساز و فؤاد یک روزنامه نگار است. من که باور نمی‌کنم! این تصور را از من نگیرید که آن‌ها یک صداپیشه حرفه‌ای هستند. من با این خیال سر می‌کردم.

یک سال منتظر برگشت صدایت بودم :) خوش برگشتی

آواتار
۱۵ مارس ۱۲:۴۹ میم. طرار
چ خوب
و چ خوب ک کامنتا بازشد:)
مطالب متفرقه کامنت‌های باز دارن تا خواننده‌ها بتونن نظرشون رو دربارهٔ مثلاً «رادیو حبه انگور» بگن، کامنت‌های بقیه مطالب رو برای این بستم تا افرادی که فقط برای تبلیغ سایت یا وبلاگشون می‌آن و می‌نویسن «خوب بود. به ما هم سر بزن» یا اون‌هایی که فقط به این دلیل نظر می‌ذارن که شما برین و تو وبلاگشون نظر بذارین دست از سر ما بردارن :)
آواتار
شخصا از وجود چنین چیزی روحمم خبر نداش!
چقد رسانه ها پیشرفت کرده!!!
:-متعجب
فکر می‌کردم اکثراً بشناسنش.
چقدر خوب که تونستم به کسی معرفیش کنم :)
آواتار
ولی من همون مینا رو ترجیح میدم تقریبا.
:-)
اگر از مقایسه این دو بگذریم! چون مقایسه پذیر نیستن؛
بله، حق می‌دم که کسی به پادکست علاقه‌ٔ من رو نداشته باشه :)
آواتار
بله.واقعا!
از اونجایی که من هم ترجیح م بر بیکلام بودن موسیقی هستش تا بتونم باهاش رویا پردازی کنم و کلام(بخصوص به این شکل!)چندان برام دلچسب نیست.
حداقل "الآن" نیست.
اوه! بله.
آواتار
۱۷ مارس ۰۳:۱۷ ــ مارگو ــ
من نمیشناختمش، مرسی از معرفی، سعی میکنم بشناسم :)
آواتار
۰۱ آوریل ۰۹:۱۹ اسماعیل
من این فرد رو نمیشناختم و از طریق وبلاگت آشنا شدم، راستش داستان عجیبی بود یه مقدار سرچ کردم به نظرم میرسه یه مدتی اعتیاد داشته و احتمالا این کلاهبرداری هایی که بیشتر شبیه دله دزدی هست تا یه کلاهبرداری حساب شده هم به همون دلیل بوده، توی صفحه ویرگولش https://virgool.io/@foaad گفته:
فیلم‌ساز و مدیرهنری | به تازگی اعتیاد را ترک کرده و به معتادان در حال ترک خدمت می‌کند. او موسس رادیو روغن حبه‌ی انگور و مجله‌ی هنرهای تصویری ایران، تاک است.
چه خوب که باهاش آشنا شدی، چون در این صورت بهتره توصیه کنم این اخبار رو جدی نگیری و حتماً به پادکستش (که بعیده دیگه ادامه داشته باشه) گوش بدی، چون محشره.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.