با تمام نقدی که به توئیتر دارم، میپذیرم که فضای شتابزده آن باعث میشود آدمها تفکرات خود را بیشتر بیان کنند* و همین موجب باخبر شدن شما از نظراتی میشود که در حباب خودتان نشنیده بودید. این از نظر من بد نیست؛ دست کم متوجه میشوید که هر حرفی صدها موافق و مخالف دارد.
مدتها پیش یاسر میردامادی ویدئوای از دختر کوچکش منتشر کرده بود که در آن نطقی دینی میگفت. یادم است دخترش بسیار شیرین بود و انتظار داشتم واکنشها نیز در همین راستا باشد. نظرات و نقلها را که دیدم پر از فحاشی به او و تفکرش بود که تو اصلاً حق نداری به کودک دین یاد بدهی. برخی فراتر رفته بودند از جرمانگاری آموزش مذهب به کودکان طرفداری میکردند. اما این مطلب به بهانه توئیت دیروز روزبه پورنادر (بنیانگذار ویکیپدیای فارسی) است که آموزش مذهب به کودکان را غیراخلاقی و «یک جور تجاوز به حریم شخصی» کودک خواند. او گفت حتی والدین حق ندارند قبل از هجدهسالگی چه آموزش و چه تشویق مذهبی به کودکشان بدهند.
من موافق نیستم. احساس میکنم یک عدم درک بزرگ از عواطف مذهبی در این جا رخ داده. دو ایراد اساسی به این دیدگاه (که انگار جمعیت خوبی از غیرمذهبیها دارندش! دارم).
اول، هر پدر مادری میخواهد چیزهای خوب و مفید زندگی را به کودکانش آموزش دهد. حالا شما انتظار دارید او چیزی را که به نظرش شالوده اصلی زندگانی، هدف آفرینش و کلید بهشت است را به بهانه «زیر هجدهسال بودن» از کودکش دریغ کند؟ متوجه نیستید که او عمیقا باور دارد که راه رهایی کودکش از جهنم همین آموزشهاست و هجدهسالگی هم در دین او جا ندارد؟ من در این بند بیشتر تاکیدم روی «باور عمیق» است چون احساس میکنم بخشی از منتقدان یا آن را نفهمیدهاند یا به کلی فراموش کردهاند. طوری با اعتقادات مذهبیون برخورد میکنند که انگار در حد «موسیقی سنتی بهتر از پاپ است» یا «موی بلند برای پسر زشته» است که خانواده میتوانند آن را برای احترام به باور سایرین کنار بگذارند و به کودکشان نیاموزند! بحث، بحث آمرزیده شدن و به جهنم نرفتن است و آن پدر مادر در حد جانشان به درستی این اعتقادات مطمئن هستند.
دوم، عملی نبودن است. دقیقا چطور میخواهید خانواده کودکاش را به دین آموزش و تشویق نکند؟ مثلاً اگر کودک مادر را در حال نماز خواندن دید و پرسید که چه میکند بگوید که نه نه این سوالها در سن تو زشت است؟ یا میخواهید بروند در زیرزمین خانهشان نماز بخوانند؟ ماه رمضان که شد قانون بگذارند که از ما نپرس چرا چیزی نمیخوریم؟ یا اگر پرسید دروغ بگویند؟ «میدونی! ها ها! همین جوری چیزی نمیخوریم»؛ چون اگر علت واقعی را بگویند که باید تا تهش بروند. انتظار ندارید که چیزی نخوردن را بدون اعتقاد قلبی به دینی که پشتش تعریف یک خداست توضیح بدهند؟ اگر باور دارید که به این سوالات میتواند جوابهای حداقلی داد به نظرم در اشتباهید. ذهن کنجکاو کودک مدام از خانواده سوالات بیشتر و جزئیتری در باب مذهبشان میکند. حتی من که در خانواده غیرمذهبی بزرگ شدم پر از پرسش بودم.
گاهی متعجب میشوم که چقدر ما انسانها تلاشی برای درک یکدیگر نمیکنیم. از آن متعجبترم از غیرمذهبیهایی که روزگاری مذهبی بودند و انگار حال و هوای آن دوران خودشان را یادشان نیست. حتی منی که در خانوادهای غیرمذهبی در یکی از غیرمذهبیترین شهرهای ایران بزرگ شدهام کاملاً متوجهم که چنین خواستهای از یک خانواده مذهبی چقدر نشدنیست.
پ.ن*: دوستان آرام و مودبی داشتم که از رفتار مجازیشان یکه خوردم! باورم نمیشد انقدر در توئیتر خشن و فحاش شوند. خندهدار است که من برعکسم. پسری بسیار شیطان و بازیگوش که در مجازی همین طور که میبینید هستم. آخر این جا نمیشود از دیوار بالا رفت!
پ.ن: من به کلی منکر این تجاوز به حریمها نیستم. مثلاً من فعلاً بردن دختر بچههای نه ساله را به جشن تکلیف دینی که به عقیده بسیاری خروج از آن مرگ است، اخلاقی نمیدانم. به کودکان نه ساله نگاه میکنم و در آنها چندان اختیار عقلیای نمیبینم. بعید میدانم آنها قرآن و حدیث را خوانده، و با عقل خویش راهی آن جشن شدهاند. اگر شما دخترید میتوانید زیر بنویسید، که آیا با انتخاب عقلی خودتان به سوی جشن تکلیف رفتید یا نه، همه را میبردند شما هم رفتید.
کامنت ضمیر نظر من رو درباره جشن تکلیف عوض کرد. من درست نمیدونستم این جشن چیه.