در باب آموزش مذهب به کودکان

با تمام نقدی که به توئیتر دارم، می‌پذیرم که فضای شتاب‌زده آن باعث می‌شود آدم‌ها تفکرات خود را بیش‌تر بیان کنند* و همین موجب باخبر شدن شما از نظراتی می‌شود که در حباب خودتان نشنیده بودید. این از نظر من بد نیست؛ دست کم متوجه می‌شوید که هر حرفی صدها موافق و مخالف دارد.

مدت‌ها پیش یاسر میردامادی ویدئوای از دختر کوچکش منتشر کرده بود که در آن نطقی دینی می‌گفت. یادم است دخترش بسیار شیرین بود و انتظار داشتم واکنش‌ها نیز در همین راستا باشد. نظرات و نقل‌ها را که دیدم پر از فحاشی به او و تفکرش بود که تو اصلاً حق نداری به کودک دین یاد بدهی. برخی فراتر رفته بودند از جرم‌انگاری آموزش مذهب به کودکان طرف‌داری می‌کردند. اما این مطلب به بهانه توئیت دیروز روزبه پورنادر (بنیان‌گذار ویکی‌پدیای فارسی) است که آموزش مذهب به کودکان را غیراخلاقی و «یک جور تجاوز به حریم شخصی» کودک خواند. او گفت حتی والدین حق ندارند قبل از هجده‌سالگی چه آموزش و چه تشویق مذهبی به کودکشان بدهند.

من موافق نیستم. احساس می‌کنم یک عدم درک بزرگ از عواطف مذهبی در این جا رخ داده. دو ایراد اساسی به این دیدگاه (که انگار جمعیت خوبی از غیرمذهبی‌ها دارندش! دارم).

اول، هر پدر مادری می‌خواهد چیزهای خوب و مفید زندگی را به کودکانش آموزش دهد. حالا شما انتظار دارید او چیزی را که به نظرش شالوده اصلی زندگانی، هدف آفرینش و کلید بهشت است را به بهانه «زیر هجده‌سال بودن» از کودکش دریغ کند؟ متوجه نیستید که او عمیقا باور دارد که راه رهایی کودکش از جهنم همین آموزش‌هاست و هجده‌سالگی هم در دین او جا ندارد؟ من در این بند بیشتر تاکیدم روی «باور عمیق» است چون احساس می‌کنم بخشی از منتقدان یا آن را نفهمیده‌اند یا به کلی فراموش کرده‌اند. طوری با اعتقادات مذهبیون برخورد می‌کنند که انگار در حد «موسیقی سنتی بهتر از پاپ است» یا «موی بلند برای پسر زشته» است که خانواده می‌توانند آن را برای احترام به باور سایرین کنار بگذارند و به کودکشان نیاموزند! بحث، بحث آمرزیده شدن و به جهنم نرفتن است و آن پدر مادر در حد جانشان به درستی این اعتقادات مطمئن هستند.

دوم، عملی نبودن است. دقیقا چطور می‌خواهید خانواده کودک‌اش را به دین آموزش و تشویق نکند؟ مثلاً اگر کودک مادر را در حال نماز خواندن دید و پرسید که چه می‌کند بگوید که نه نه این سوال‌ها در سن تو زشت است؟ یا می‌خواهید بروند در زیرزمین خانه‌شان نماز بخوانند؟ ماه رمضان که شد قانون بگذارند که از ما نپرس چرا چیزی نمی‌خوریم؟ یا اگر پرسید دروغ بگویند؟ «می‌دونی! ها ها! همین جوری چیزی نمی‌خوریم»؛ چون اگر علت واقعی را بگویند که باید تا تهش بروند. انتظار ندارید که چیزی نخوردن را بدون اعتقاد قلبی به دینی که پشتش تعریف یک خداست توضیح بدهند؟ اگر باور دارید که به این سوالات می‌تواند جواب‌های حداقلی داد به نظرم در اشتباهید. ذهن کنج‌کاو کودک مدام از خانواده سوالات بیشتر و جزئی‌تری در باب مذهبشان می‌کند. حتی من که در خانواده غیرمذهبی بزرگ شدم پر از پرسش بودم.

گاهی متعجب می‌شوم که چقدر ما انسان‌ها تلاشی برای درک یکدیگر نمی‌کنیم. از آن متعجب‌ترم از غیرمذهبی‌هایی که روزگاری مذهبی بودند و انگار حال و هوای آن دوران خودشان را یادشان نیست. حتی منی که در خانواده‌ای غیرمذهبی در یکی از غیرمذهبی‌ترین شهرهای ایران بزرگ شده‌ام کاملاً متوجهم که چنین خواسته‌ای از یک خانواده مذهبی چقدر نشدنیست.

پ.ن*: دوستان آرام و مودبی داشتم که از رفتار مجازی‌شان یکه خوردم! باورم نمی‌شد انقدر در توئیتر خشن و فحاش شوند. خنده‌دار است که من برعکسم. پسری بسیار شیطان و بازیگوش که در مجازی همین طور که می‌بینید هستم. آخر این جا نمی‌شود از دیوار بالا رفت!

پ.ن: من به کلی منکر این تجاوز به حریم‌ها نیستم. مثلاً من فعلاً بردن دختر بچه‌های نه‌ ساله را به جشن تکلیف دینی که به عقیده بسیاری خروج از آن مرگ است، اخلاقی نمی‌دانم. به کودکان نه ساله نگاه می‌کنم و در آن‌ها چندان اختیار عقلی‌ای نمی‌بینم. بعید می‌دانم آن‌ها قرآن و حدیث را خوانده، و با عقل خویش راهی آن جشن شده‌اند. اگر شما دخترید می‌توانید زیر بنویسید، که آیا با انتخاب عقلی خودتان به سوی جشن تکلیف رفتید یا نه، همه را می‌بردند شما هم رفتید.
کامنت ضمیر نظر من رو درباره جشن تکلیف عوض کرد. من درست نمی‌دونستم این جشن چیه.

آواتار
۰۵ دسامبر ۰۳:۰۷ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
اینکه میگن هیچی درباره دین به بچه نگین واقعا غیرممکن و احمقانست:|
به نظرم بهتره دربارش به بچشون بگن، ولی اجباری درکار نباشه و بزارن بچه خودش همه چیو ببینه و با عقاید مختلف آشنا شه بعد خودش انتخاب کنه.

+ منم به عنوان یه دختر مسلمون شدم چون خانوادم مسلمون بودن. و هیچ کس ازم نپرسید ایمان قلبیم چیه.
گمونم جوابشون این باشه که «ما میگیم تا حد ممکن حداقلی بهش بگن». ولی به نظرم این خواسته هم سخت به دست آورده می‌شه هم باز من موافق نیستم. خانوده نمی‌تونه چیزی که رو به نظرش حقیقت زندگیه از بچش مخفی کنه.
آواتار
۰۵ دسامبر ۰۳:۱۴ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
حداقلی که نمیشه. بچه از کنجکاوی میمیره
اتفاقا باید همه چیو کامل براش توضیح بدن که آگاه باشه و با آگاهی بره سمتش و اون عقیده مال خودش باشه
منم نظرم همینه.
آواتار
۰۵ دسامبر ۰۳:۲۰ نیمچه مهندس ...
به نظرم بعد جشن بودن و با دوستان خوش گذروندن و توجهی که به آدم میشه جشن تکلیف رو جذاب میکنه.
شخصا همه رو می بردن،منم رفتم سمت مسلمونی.ولی نه سالگی که سهله،تا سالها بعد هم آدم بین مذهبی بودن و نبودن در شکه.بچه تا پنج شش سالگی درکی حتی از خدا هم نداره.
آواتار
ایراد اولت رو کاملا درست می‌دونم. ایراد دومت به این شکل که کودک خودش می‌خواد یاد بگیره رو اشتباه. توی سنین کودکی چیزی که باید یاد کودکان بدیم تفکر نقادانه‌س که هر چیزی رو یاد گرفت راجع بهش فکر کنه. باشه، کودک خودش دوست داره ممثلا سوره حفظ کنه یا هرچی، ولی داستان‌های دینی که موجب سردرگمیش می‌شه رو به راحتی می‌شه نگفت! بابای من نشسته بود داستان آفرینش انسان رو برای خواهرزاده‌ام تعریف کرده‌بود، بعد خواهرزاده‌ام اومد از من پرسید اگه ما از گلیم پس چرا نمی‌شکنیم و این پوست و گوشت و استخوون از کجا اومده دیگه؟ آره من تو سن ۶ سالگی دلم می‌خواست روسری سرم کنم ولی سن ۸ سالگی دیگه دلم نمی‌خواست! ولی زشت بود دختر فلان خانواده رو یه سال قبل از رسیدن به سن تکلیفش بدون روسری ببینن! تازه همین که با تی‌شرت می‌گشتم هم کلی دعوا می‌شدم بابتش.

اگه من هم جزو اونایی هستم که از رفتار توییتری‌شون یکه خوردی معذرت می‌خوام. من ترول نیستم ولی نمی‌شه هم آدم دائما خودش رو سانسور کنه.
می‌شه بگی منظورت از تفکر نقادانه رو یاد بده، یعنی چه جوری یاد بده؟ مثلاً وقتی باور داره که آدم از گل آفریده شده با تظاهر به نادرست بودن این باورش، نقادانه بهش بپردازه؟ یا مثلاً وقتی بچش ازش پرسید ما انسان‌ها چه جوری به وجود اومدیم چی بگه جز داستان آدم و حوا؟

+ نه اصلاً! من که توئیتر تو رو تقریبا ندیدم. گمون نکنم بعد از فالو کردن تو، بیشتر از دو سه روز توئیتر اومده باشم! الانم که یه ساله پاک شده.
پ.ن: منکر خیلی از اجبارهای نادرست نیستم.
آواتار
سلام
یه نکته‌ای که همیشه توی مسأله تربیت نادیده میمونه، اینه که به بچه هیچ دیدگاهی ندیم هم در واقع خودش یجور دیدگاه دادنه، مثلا من میخوام بچم مسلمون بار نیاد، پس عملا دارم اونو لائیک بار میارم، میخوام بچم فاز دینی جمعی نداشته باشه و به یه حداقل عبادت شخصی فقط پایبند باشه، پس بسمت سکولار شدن هلش میدم
یعنی باز هم من بجای بچه تصمیم گرفتم که چه دیدگاه و روشی برای سیر فکری خودش انتخاب بکنه و چه بسا بچه دوست داشته باشه چند راه رو بشناسه و درنهایت یه راه جدید خودش بسازه، ولی من عملا دارم اونو از امکان انتخاب متنوع محروم میکنم

یکی دو سال پیش یه خانم که مادر یه دختر ده ساله و دو تا بچه کوچیکتر بود توی وبلاگش نوشته بود روز دختر، دخترم استوری گذاشت که این روز به فلان دلیل و بهمان دلیل توهینه و به من تبریک نگید و ....
هم مادر از رفتار بچه‌اش خیلی خوشحال بود، هم مخاطبهای صفحه اون مادر خیلی ازین رفتار بچه استقبال کردن
هیچکس نیومد به اون مادر بگه اصلا این بچه تو سن جهت دهی عقاید نیست و چه ازین روز خوشش بیاد و چه نیاد هر دوش دیدگاهیه که اطرافیان تزریق کردن و تقریبا ارزشی نداره
الان بخاطر نفی آموزش مذهبی عملا بچه وارد فضایی شده بود که اصلا مناسب سنش نبود و افکار رادیکال‌تری از اسلام حتی داشت دریافت میکرد و بنظرم حریم روانی اون بچه مخدوش شده بود
اما چون ما فقط لایه ظاهری مخالفت با مسائل مذهبی رو میبینیم هیجان زده میشیم که این درسته
در صورتی که اگر غلطه هر دوش غلطه و اگر درسته فرق این مادر با مادری که بچه‌اش رو میبره راهپیمایی تا شعار مرگ بر.... بده چیه؟
راستش سر اون تکه اگه چیزی به بچه یاد ندیم معادل یاد داد یه دیدگاه مثل لائیکه باید بیشتر فکر کنم. به نظرم گفتنش ساده نیست.
مثلاً من بعیده تعلیمات دینی سرخ‌پوستان رو به بچم یاد بدم. ولی قبول نمی‌کنم اگه کسی بگه تو داری یک دیدگاه ضد تعلیمات سرخ‌پوستی به بچت یاد می‌دی. در حقیقت من کاری به کار اونا ندارم. (و من بخش خوبی از لائیک رو در جامعه امروز، در نفی دین می‌دونم. این بخش جداناپذیری ازشه).
نمی‌گم حرف اشتباهیه ولی هنوز مطمئن نیستم درست هم باشه. یه کم شبیه سکوت هم یه جور حرفه برام می‌مونه.
آواتار
والدین مذهبی یا باید دین رو معقولانه به کودک بیاموزن، یا انتظار این رو داشته‌باشن که وقتی بچه‌شون نوجوان شد به خاطر تمام چیزهایی که غیرعقلیه شک در دینش رخنه کنه و احتمالا بی‌دین بشه. حالا این‌که کدوم رو انتخاب می‌کنن دیگه با خودشونه. برای منِ دهه هفتادی تا دبیرستان طول کشید، ولی برای این نسل زودتر این اتفاق می‌افته. کما این‌که از همین الآن برای خواهرزاده‌ی ۶ ساله‌ی من در حال رخ دادنه.
یه کم باید فکر کنم به «آموزش معقولانه دین» به کودک. آخه مطمئن نیستم اصلاً بشه به کودک چیزی رو معقولانه آموزش داد. حتی علم رو به کودک داستان‌وار یاد می‌دن چون ظرفیت عمیق شدن نداره. شایدم بشه ولی باید بیشتر بهش فکر کنم.

حرف بعدیت گمونم درباره اجبار نکردنه که منم موافقم کاملاً. 
آواتار
۰۵ دسامبر ۰۴:۰۴ علی‌رضا گ
این مطلب بهم ثابت کرد که نویسنده‌ی «سرندیپ»، اهل‌ انصاف و صداقته.
ممنون لطف داری. جدا همیشه سعی دارم منصف باشم.
آواتار
در قالب همون بازی هم، سن آموزش مهارت‌های تفکر قبل از شروع دبستانه. وگرنه وقتی فقط داستان کشتی نوح رو تعریف کنی و نگی که این داستان سمبلیکه و الخ، بچه بزرگ نمی‌شه بره چندتا ویدئوی علمی زمین‌شناسی ببینه که هیچ اثری از سیل بزرگ و کشتی نوح در لایه‌های زمین نیست؟ بعد نمی‌گه که خب پس وقتی این داستان دروغه، بقیه داستانا چرا باید درست باشه؟

+راستی من اون سرچ رو توی توییتر انجام دادم. فقط به یه مورد رسیدم که بعدا می‌فرستم برات.
+ ممنونم.
آواتار
آفرین پیمان چه موضوع خوبی رو بیان کردی.
به هر حال پدر و مادرا جهان بینی خودشون رو به فرزندشون منتقل می‌کنند، این جهان بینی میتونه دینی باشه یا نباشه. و خب بدیهیه آدم بچه اش رو مطابق ارزش های اخلاقی خودش بزرگ می کنه.
به عنوان کسی میگم که تو خانواده ی مذهبی بزرگ شده و الآن خودشو مذهبی نمی دونه، من مشکلی با اینکه مادرم آموزشای مذهبی بهم داده نداشتم.
اتفاقا از جهاتی خوشحال هم هستم چون هم شناخت خوبی از دین دارم و هم بخش بزرگی از این آموزه ها تو خونه ی ما مربوط به اخلاق بوده نه صرفا احکام دینی.

اما خب تو خونه ی ما دیگه وقتی دیدن من از یه سری چیزا زاویه گرفتم جنگ و دعوای خاصی نبوده، طبیعتا توصیه هاشون بوده چون هنوزم معتقدن راه سعادت تو زندگی روش اوناست، ولی تا الآن نسبتا خوب تونستیم کنار بیایم.


راجع به اون علاقه به دین تو سن کودکی هم بگم که نه شاید برای من تو ۹ سالگی نبود این اتفاق ولی از ده یازده سالگی خودم با علاقه ی زیادی شروع به مطالعه های مذهبی کردم و حتی من به پدر و مادر مذهبی خودم سر یه سری چیزا ایراد می گرفتم!
و اون دوره خیلی علاقه داشتم به دین.
چقدر خوب که چنین خانواده‌‌ای داشتی. من دوستانی داشتم که واقعا اذیت شدن سر این چیزا از دست خانوادشون (پسرم بودن تازه!).
آواتار
من یه بار با یکی بحث مشابهی راجع به اسم گزاری هم داشتم.
کسی که باهاش بحث می کردم معتقد بودن اینکه تو این دوران پدر و مادر اسم بچه هاشون رو اسمایی مثل زینب و ابولفضل و رقیه و ... بزارن غیراخلاقیه!
برا من خیلی عجیب بود حرفش.
نمی تونستم درک کنم چرا مثلا آنیا و آنیسا و ... رو غیراخلاقی نمی دونه؟
کی تعیین می کنه چه اسمی برا یه بچه بهتره یا بدتر؟
اسم هم دقیقا آیینه‌ی باورا و ارزشای والدینه و مربوطه به سلیقه و نظر والدین.
و سلیقه ی والدین هم محترمه.
نهایتا اگه کسی با اسمش حال نکرد می تونه خودش عوض کنه یا از پدر و مادرش بخواد که عوضش کنند.
(من بچه ی نه ده ساله میشناسم که از اسمش خیلی بدش میومدو پدر و مادرش به خواست خود بچه اسمشو عوض کردن)
آره منم دیدم ازینا. متاسفانه در نقد دیکتاتوری مذهبی دارن یه دیکتاتوری سکولار راه می‌ندازن.
من به نظرم گیر دادن به یه سری چیزا بیشتر برای دینی بودنشونه. مثلاً خیلی به ختنه گیر اخلاقی می‌دن، ولی نمی‌بینم در اون حد به گوش سوراخ کردن برای گوشواره گیر بدن. با این که یک خانواده مذهبی ختنه‌ کردن رو مفید برای سلامتی می‌دونه و اگه تو بچگی نشه دیگه نمی‌شه.
آواتار
سلام.
راستش من هم درگیر این مسئله ام. خانمم اعتقاد داره که بچّه رو مقیّد به اصول مذهبی بار بیاریم. نماز بخونه، حجاب داشته باشه و .. ولی من میگم بذاریم خودش راهش رو پیدا کنه. تا اینجا هیچ! بحث اصلی اینه که اون خواه ناخواه با اعتقادات و نگرش ما به دین، رشد میکنه. معتقدم تا خودمون اصولش رو بلد نباشیم که نیستیم، نمی تونیم بهش چیزی رو اصولی یاد بدیم. به اندازه ی هر آدمی، اگه راه رسیدن به خدا هست، به همون اندازه هم نگرش های متفاوتی نسبت به دین و مذهب هست.
سلام. سلامت باشی شاه‌ورد، خیلی دید خوبی داری. خانواده منم آزاد بود و من خیلی راضیم.
بحث من تو این پست درباره خانواده‌هایی بود که به روش آموزشیشون مطمئن هستن. می‌گم انتظار دین یاد ندادن و از اون بزرگ‌تر حتی «تشویق» نکردن به دین خیلی انتظار عجیبیه از اون‌ها.
ولی بین تو و خانومت من با تو همراهم. اصلاً به بچه نباید سخت گرفت به نظرم.
آواتار
۰۵ دسامبر ۰۷:۴۸ آبی غم‌رنگ
به نظرم باید این موضوع رو پذیرفت که دین یک نوع سبک زندگیه،
حالا آیا بچه‌ها نباید در مسیر رشد و بزرگ‌ترشدنشون هیچ سبکی داشته باشن و همینطور رو هوا بزرگ شن؟ نه قطعا...
اما از اونطرف هم سبک زندگی یک آدم بزرگسال با یک کودک یکسانه؟ باز هم نه قطعا... پس لزوما باید نحوه‌ی مواجهه‌ی کودکان با دین، با نحوه‌ی برخورد بزرگسالان با دین متفاوت باشه ...
آواتار
یه بار یه دختر بچه‌ای رو دیدم که داشت خوشحال و شاد و خندان و با رقص می‌پرید بالا که آخ جون فردا عاشورا تاسوعاست، فردا لباس سیاه قشنگه‌مو می‌پوشم می‌رم بیرون دسته می‌بینم! و من حتی مدل رعایت شده‌‌ی همین رو در بزرگسالان زیادی دیدم.
آدم‌ها اغلب مراسم‌ها رو دوست دارن، اینکه چیزی وجود داشته باشه که براش آیینی مرسوم و تکراری برگزار شه، این چیز جذابیه براشون. حتی اگه دقت کرده باشید خودمون هم فارغ از دین‌دار بودن یا نبودنمون، به صورت شخصی، برای بعضی از اعمالمون، آیینی مرسوم و تکراری داریم و برامون آرامش‌بخشه که برگزارش کنیم حتماً. مثلا این‌که اگه چند بار رفتیم یه مغازه خاص آش خوردیم و بعدش کمی اون‌ور تر بستنی خوردیم بعد از مدتی این میشه برامون یه رسم. فلان روز هفته یا فلان روز ماه می‌ریم فلان جا آش می‌خوریم بعدش هم بستنی.
خلاصه،
جشن تکلیف هم به‌نظر من یکی از همین فستیوال‌هاست و برای دختر بچه‌ای نه ساله که قراره لباس سفید بلند یک‌دست با جمعی دختر دیگه بپوشه و تو اون فستیوال شیرینی بخوره و زنگ ریاضی‌ش هم بپره، قطعاً فستیوال خوبیه و خوش می‌گذره! :))
آخه از نظر دینی بیشتر از فستیواله. تا جایی که من می‌دونم از اون جشن به بعد مسلمان حساب می‌شن و خارج شدنشون از دین از دید بسیاری حکم مرگ داره. من که نمی‌تونم بچه‌ها رو به بهونه شادی به چنین فستیوالی ببرم.
آواتار
۰۵ دسامبر ۱۱:۰۶ دُردانه ‌‌
استدلالت و حرفات منطقی بود و موافقم.

در رابطه با دختر بودن و سن تکلیف، اون موقع که برام جشن تکلیف گرفتن واقعاً نمی‌دونستم چی به چیه و قدرت تشخیص درست از غلط رو نداشتم. به‌معنای واقعی کلمه بچه بودم. ولی کم‌کم اون شناخت (معرفت) ایجاد شد و ایمان شکل گرفت. در ابتدا کارام تقلید کار بزرگترا بود، ولی به‌مرور مستقل شدم تو عقایدم.

من ذهن کودک رو مثل لیوان خالی تصور می‌کنم. حالا شما به‌عنوان والدش می‌تونی توش آب بریزی، می‌تونی نوشابه بریزی، می‌تونی شیر بریزی، می‌تونی خالی بذاری. ولی اون خالی گذاشتن هم مثل ریختنِ یکی از اون چیزاست. در واقع با کامنت «من...» که گفته دیدگاه ندادن یه جور دیدگاه دادنه موافقم.

بچه‌هایی رو باید مطالعه کنن که یکی از والدشون اعمال مذهبی رو انجام می‌ده و اون یکی کاملاً بی‌اعتقاده. اینا رو بهتره بررسی کنن ببینن چه شکلی میشه آینده‌شون. هر دو حالتِ پدر مذهبی و مادر غیرمذهبی و پدر غیرمذهبی و مادر مذهبی رو هم باید در نظر بگیرن.
مگه داریم؟ فکر نمی‌کردم یه دختر مذهبی با یه پسر غیرمذهبی ازدواج کنه.
آواتار
۰۵ دسامبر ۱۳:۱۳ فاطمه ‌‌‌‌
با استدلالتون موافقم. ولی من می‌خوام از اون سمت کامنت بذارم. به عنوان یه آدم با اعتقادات مذهبی که تو خانواده‌ی مذهبی هم بزرگ شده، اتفاقا اغلب به این فکر می‌کنم که من چطور باید دین رو به بچه‌م انتقال بدم. چون من تقریبا همون آدمی‌ام که تو استدلال اولتون گفتین؛ یه دیدگاهی دارم که فکر می‌کنم درسته و فکر می‌کنم خیلی مهمه که بچه از همون اول به شکل درستی باهاش آشنا بشه.
بله منم ۹ سالگی برام جشن تکلیف گرفتن و همه‌ی اینها. انتخاب عقلی نبود، اما به خاطر جو خانواده باهاش راحت بودم و بیشتر مواقع حس نمی‌کردم مجبورم. البته که تو همه‌ی این سال‌ها عقب و جلو رفتم تو این مسیر، و حتی الان هم که حس می‌کنم بالاخره تو نقطه‌ی تعادلم بازم در آینده ممکنه دیدگاهم تغییر کنه.
بچه‌ها تا قبل نوجوونی تحت تاثیر خانواده‌ن بیشتر. منم برام مهمه که عقایدم رو اتفاقا از همون سن به بچه‌م انتقال بدم ولی دنبال اینم که اون درست آشنا کردن بچه، تشویق و جهت دادنش و همینطور افراطی رفتار نکردن به چه نحوه. اما به همون اندازه مهمه این توانایی رو پیدا کنم که اگه انتخاب کرد مسیرش چیز دیگه‌ای باشه به زور نخوام ببرمش به بهشت :))

راستی دوست دارم بدونم اون جشن تکلیف برای پسرا چطوری بوده. خب پسرا سن‌شون بالاتره. بحث حجاب رو هم ندارن که از نظر ظاهری درگیر بشن. کنجکاوم فکر و احساس اونا (و شما، اگه دلتون می‌خواد) رو هم تو این موقعیت بدونم.
من جشن تکلیف نرفتم. اصلاً نمی‌دونم چطوریه! حتی عکس و فیلمم ازش ندیدم.
آواتار
نه به‌خاطر اینکه همه رو می‌بردن، چون محیط گفته‌ بود آدم خوب بودن این‌طوریه، رفتیم.
ولی بعد که بزرگتر شدم تازه رفتم ببینم چیه و چی‌می‌گه و هرچقدر بیشتر خوندمش، بیشتر فهمیدم که به ما اشتباه شناسوندن و‌ نشون دادنش. بنابراین از یه جایی به بعد دیگه کم‌کم مذهب اونی نبود که بهمون تلقین کرده‌ن؛ اونی شد که خودم ازش فهمیدم.
چه خوب که راضی‌ای از الانت.
آواتار
من یادمه که حداقل توی بحث دین پدرم دست منو کاااملا باز گذاشته بود
گرچه سن 9 سال وقتش نبود

مثلا شبا یه جورایی باهام کار میکرد
چطور بگم ، مثلا میگفت به نظرت خدا چیه ؟ اگه خدا فلانه پس چرا این جوریه ؟ ( در اصل شبهات وارده بر دین و خدا و اینا رو میپرسید ، ضد خدا باوری اینا )
بعدشم گفت خودت برو تحقیق کن ، دین تو انتخاب کن ( که من در اون سن نمیدونستم دقیقا چجوری باید تحقیق کنم عاخه ؟ )

همون موقع هم گفت حجابت دست خودته ...

منم ترجیح دادم همون راه مذهبی و پیش بگیرم ، گرچه الان ناراضی هم نیستم ، ولی خب با منطقم جور در میاد...
چه پدر خوبی که حجاب رو دست خودت گذاشت.
آواتار
کشتی نوح سمبلیکه /: ؟
آواتار
بله، نظر قبلی‌م در تأیید صحبتت بود، منظورم همینه، که برای یک دختر بچه‌ی نه ساله اون مراسم یک فستیواله و چندان متوجه اون جشن و معنای پشتش و مسئولیتی که اون جشن براش ایجاد می‌کنه نمی‌شه. طبق چیزی که من دیدم و تجربه کردم یه جورایی همهٔ ما به سمت اون جشن هل داده می‌شیم و تو دنیای کودکانهٔ ما اتفاقی که می‌افته اینه: جشنه؟ آخ جون جشن‌!
آها آها الان فهمیدم! درست می‌گی. منم منظورم همینه.
آواتار
۰۵ دسامبر ۱۴:۴۸ دُردانه ‌‌
من دوروبرم کلی زوجِ سی تا شصت سال می‌شناسم که یکیشون نمازخون هست اون یکی نه. معیار همه که مذهب نیست.
چون می‌دونم ازدواج زن مسلمان با غیرمسلمان مجاز نیست پرسیدم. برام عجیبه زن مذهبی ضد فرمان دینش عمل کنه.
آواتار
۰۵ دسامبر ۱۵:۴۰ دُردانه ‌‌
نگفتم غیرمسلمان، گفتم غیرمذهبی. خانواده‌ای رو تو همین ایرانمون تصور کن که مامانه می‌ره مسجد و محجبه‌ست ولی بابای خانواده نماز نمی‌خونه و روزه نمی‌گیره و اهل این‌جور کارا نیست. منظورم این بود. منظورم مطالعه روی بچۀ این خانواده بود.
آها متوجه شدم.
آواتار
من با کلیات نظر غمی موافقم و جوابت که غلط بودن انجام یک عمل از جانب والدین رو منوط به «جرم نبودن» اون از نظر جامعه می‌دونی، اصلا قانع‌کننده‌کننده نمی‌بینم.
این یعنی ما معیار درست و غلط بودن یک عمل رو نه یک سری اصول نسبتا ثابت انسانی، بلکه وابسته به تصمیماتی که یک عده برای یک جامعه می‌گیرن و قوانینی که وضع می‌کنن بگیریم. مثلا کتک زدن یک بچه و به ترکه بستنش نه در گذشته و نه حالا درست نبوده و نیست؛ چه شرایط جامعه‌ی گذشته ایجاب می‌کرده و چه نمی‌کرده.
سؤال اصلی اینجاست که ما می‌خواهیم «عمل» رو نقد کنیم یا «شخص» رو؟ که به نظر من نقد عمل کار خیلی معقول‌تریه؛ چون شخص هم محصول اجتماع و خانواده‌ای بوده که توش بزرگ شده و اگر کار اشتباهی انجام میده، من هم اون رو و هم کسی که کاری در حقش انجام میشه رو «قربانی» جامعه می‌بینم.
مهم اینه که سعی کنیم عمل رو به شیوه‌ی صحیحش، مثل بحث کردن و دعوت به تفکر منطقی و نقادانه در سطح جامعه اصلاح کنیم، نه اینکه شخص رو محکوم کنیم.
به نظر من تحمیل یک سری عقاید مذهبی به کودک و تحمیل احساس گناه ناشی از عمل نکردن به یک سری باورها، بدون اینکه تفکر نقادانه‌اش رو رشد بدیم و حق انتخابی جلوش بگذاریم و اجازه بدیم با روندی منطقی خودش صحت و سقم باورها رو ارزیابی کنه، «عمل»ِ اشتباهیه.
اگه قراره چهار پنج سال نماز نخوندن تو آمرزیده‌شدن یا نشدن یک کودک کارگر بیفته، نقصِ بنیادینِ اون آیین رو نشون نمیده؟ و مطمئنا لزومی نداره «دین» به بچه آموزش داده‌بشه که رفتارهای غلط اجتماعی رو پیش نگیره. بچه‌های خونواده‌های بی‌دین اگه تحت تربیت صحیحِ اصول و حقوق انسانی و رفتاری قرار بگیرن، جنایتکار و فاسد از آب درنمیان.
من وقتی به تاریخ جوامع نگاه می‌کنم اصول‌هاشون متفاوت و متضاد جلوه می‌کنه. فعلا نمی‌دونم منظورت از این اصول «ثابت» چیه. اگه جایی فهرستی از این اصول ثابت در تاریخ وجود داره ممنون می‌شم ارجاع بدی که بخونمش. اون وقت می‌تونم قضاوت کنم که آیا با این اصول همیشه ثابت می‌شه نتیجه گرفت که آموزش دین به کودکان غیراخلاقیه یا نه.

من نگفتم که زدن کودکان در گذشته «درست» بوده. من گفتم ناروا و غیراخلاقی نبوده، جامعه اون‌ها اتفاقا می‌گفت که ضروریه. ما همین امروز شاید صدها کار «نادرست» انجام می‌دیم که فکر می‌کنیم درستن و هزار سال دیگه مردمان به نادرستیش پی ببرن. کسی هزار سال دیگه حق نداره بگه من کار غیراخلاقی‌ای انجام می‌دادم.

من هم موافقم. اگر با دین مخالفید، نقدش کنید. ولی نباید گفت دین‌باوران نباید به کودکانشون آموزشش بدن چون ما باور نداریم.
باور تو متینه، که باید تفکر نقادانه رو رشد داد. من هم مطمئنم اگه خانواده خودشون تفکر نقادانه داشته باشن و درست بدوننش هیچ دلیلی نداره که از بچشون پنهان کنن. ولی اگه بلد نباشن یا درست ندوننش، نباید انتظار داشت به کودکشون هم یاد بدن.
می‌شه تلاش کرد با گفت‌و‌گو به اون خانواده‌ها تفکر نقادانه رو یاد داد.
آواتار
آره می فهمم اون دوستات رو هم. منم نه اینکه اصلا اذیت نشدم ولی برام در کل مساله ی خیلی جدی نبوده. به هر حال اختلاف نظر با والدین چالش برانگیزه مخصوصا اگه بعد ۱۸ سالگی هم باهاشون زندگی کنی، ولی این اختلاف نظر میتونه برعکسشم باشه یا سر موضوعات دیگه هم باشه، نمیشه صرفا مذهب و آموزش مذهبی رو نشانه گرفت. مثلا من میشناسم دختری رو اطرافم که خودش علاقه داره به دین و حجاب ولی خانوادش اینجوری نیستن و سر این قضیه یکم اذیته.
من خودم اذیت شدنام بیشتر از جانب فامیلامون بوده که خیلی متعصبن و به خودشون اجازه ی دخالت و قضاوت می دن. پدر و مادر من خیلی اینجوری نیستن و منعطف تر بودن.


آره دقیقا اون ختنه هم همینه داستان،
(حالا داخل پرانتز من خودم ختنه رو منطقی تر از سوراخ کردن گوش می دونم چون برا ختنه باز توجیه بهداشتی هست که از نظر من معقوله ولی برا سوراخ کردن گوش نه.
و من بین غیرمذهبی ها و غیرمسلمون ها هم دیدم ختنه کنن. )
آره منم به این واقفم که سخت‌گیری‌های والدین فقط مذهب نیست.
آواتار
من وقتی این پست رو برای اولین بار خوندم، تقریبا کاملا موافق بودم باهاش، ولی بعدش هی خاطرات کودکیم اومد توی ذهنم و یک مقدار کم‌تر موافق شدم باهاش.
به نظرم خیلی مهمه که بچه چطوری با مفاهیم دینی آشنا بشه. مثلا می‌تونی کلا راجع به مقوله‌ی شیطان و جهنم و این صحبت‌ها بهش نگی. مثلا من یادم اومد چقدررر راجع به جهنم فکر می‌کردم توی یک مقطعی و چقدر وسواس می‌گرفتم که حالا نسبت کارهای خوبم به کارهای بدم چقدره که بعدش حالا پیش‌بینی کنم می‌رم جهنم یا بهشت :))) یا یادمه که کلیی به اون چیزهایی که از جهنم شنیده بودم فکر می‌کردم، مثل این که مردم از موهاشون آویزون باشند و همچین چیزهایی و فکر می‌کردم حالا معلوم نیست کدومشون به من برسه، یا مثلا خانواده‌ی ما مذهبی نبودند خیلی و الان که اصلا مذهبی نیستند ولی اون موقع من تشویق می‌شدم که روزه بگیرم و منم بچه‌ی سست‌عنصری بودم و به‌خاطر همون تشویق روزه می‌گرفتم و واقعا ماه رمضون‌ها یک قدم به مرگ نزدیک‌تر می‌شدم. الان هی فکر می‌کنم کاش همچین کاری نمی‌کردم و این‌قدر عذاب بیهوده نمی‌کشیدم.
شاید نشه از یک فرد مذهبی توقع داشت کلا راجع به چیزی که به نظرش راه سعادته به بچه‌اش نگه، ولی احتمالا می‌شه توقع داشت که متوجه باشه این بچه است و ذهنش ممکنه توی یک سری چیزها بمونه و اذیت بشه و بنابراین مفاهیم حساس رو بذاره برای بعدا. چیزهای مثبت و تشویق‌کننده بگه مثلا. چیزهای مربوط به اخلاق.
این که به تو این چیزها گفته شده و تو الان به نظرت دروغ بوده و آزارت داده دلیلی نمی‌شه کسی که فکر می‌کنه این چیزها راسته و حقیقت زندگانیه، بیانش نکنه.
شاید یک دختر مذهبی الان شاکر باشه که چنین حقایقی رو از کودکی بهش گفتن.
همچنین یه دختر تو یه خانواده بی‌دین، که حالا مذهبی شده، می‌تونه شاکی باشه که چرا نور حقیقت رو بهش نشون ندادن و به سوی درگاه جهنم راهیش کردن! این بدتره یا یه سری خاطره بد از بچگی!؟

موضوع اینه که خانواده کاری که فکر می‌کنن درسته رو انجام می‌ده و نباید انتظار دیگه‌ای داشت. مگر این که بدونیم قصد والدین بد بوده، یا اون کار در جامعه غیرقانونی بوده یا ضدهنجار.
گفتن چنین حرفی درباره دینی که اکثریت جامعه اون‌ها قبولش داشتن خیلی انتظار گنده‌ایه.
آواتار
خیلی بعیده که توی سناریویی که ساختم، یک دختری که از کودکیش توی محیط مذهبی بوده و از این بابت خوشحاله، شاکی باشه، چون از همون اول تعلیمات دینی می‌دیده، ولی متناسب با سنش. دختر بی‌مذهب هم که مذهبی شده، بازم متناسب با خانواده‌اش بزرگ شده. یعنی من موافقم با این که اشتباه نیست که خانواده روی بچه‌اش از این نظر تاثیر بذاره (چه بی‌دین، چه دین‌دار)، ولی مهمه که این تاثیر دقیقا چطوریه. مثلا خانواده‌ی بی‌دین نمی‌تونه وقتی بچه راجع به مثلا اسلام سوال پرسید، دعواش کنه. یعنی دارم کلا قضیه رو مستقل از درستی دین و باور خودم می‌کنم.

و الان، به نظرت، این که یک فردی برای بچه‌اش کاری کنه که به نظر تو درست نیست (مثل همین عکس گرفتن و عمومی کردنش) چیزیه که طبیعیه چون به نظر اون فرد درست‌ترین کار بوده، ولی این که کار همچین فردی رو نقد کنی و بهش بگی اشتباهه، از نظر تو اشتباهه و نباید انجامش داد؟
نقد کردن فرد کاملاً درسته. هم مذهبی‌ها بیان غیرمذهبی‌ها رو نقد کنن و هم غیرمذهبی‌ها بیان مذهبی‌ها رو نقد کنن. بسیار هم خوبه و باعث رشد.
ولی این که بگین «تو با وجود این که به فلان چیز باور داری، باورت هم عرف و قانونیه، باز نباید به بچت بگی» حرف درستی نیست از نظر من. کار منم دقیقا نقد کردن این طرز فکره.

درباره عمومی کردن عکس کودک، جز چیزهایی هست که کراهت عمومی داره. شاید هم در آینده غیرقانونی بشه. اگه اکثریت غالب جامعه کریه بدوننش من می‌تونم بگم کار طرف غیراخلاقیه. ولی چیزی مثل باور به بهشت و جهنم نه در جامعه ما کریه‌ هست نه غیرقانونی.
آواتار
یکم کریه بودن این‌جا سلیقه‌ای شده به نظرم. باورهای دینی و مخصوصا انتقالشون به بچه‌ها، از نظر یک طبقه از جامعه کریهه، ولی مثلا من خیلی با این ایده مواجه نشدم که عمومی کردن عکس بچه‌ها کریه باشه. یعنی نه که ازش دفاع کنم، فقط همین که خیلی معیار خوبی به نظر نمیاد.
یعنی الان به نظرت مثلا توی یک کشور کاملا غیرمذهبی، این که والدین باورهای مذهبی‌شون رو به بچه‌هاشون انتقال بدن، وضعیت کارشون فرقی داره با این‌جا؟
من درباره کل جامعه صحبت می‌کنم. سر اکثر چیزها گمونم گروهی از جامعه مخالف و گروهی موافق باشن. ولی وقتی می‌گم اکثریت غالب جامعه بحثش جداست. نمی‌خوام ریز بشم ولی در عمل این اکثریت فقط تعداد نیست و به قدرت هم هست. مثلاً حرف شهری‌ها در اخلاقیات احتمالا پر سر و صداتر از روستایی‌ها باشه و تاثیرگذارتر.
اگه عمومی کردن عکس کودک کریه نباشه من قبول ندارم کار اون‌ها رو غیراخلاقی بخونیم. اصلاً غیراخلاقی خوندن برای من واژه سنگینیه! به راحتی به کارش نمی‌برم. می‌تونیم اون کار رو اشتباه بدونیم و سعی کنیم دیدگاهمون رو نشر بدیم.

اگر اون کشور باورهای دینی رو کریه و غیرقانونی بدونه، آره. والدین بهتره یا مهاجرت کنن یا قید دینشون رو بزنن یا منتظر واکنش جامعه و زندان باشن. [همچنین می‌تونن سعی در تغییر اون کشور بکنن] (ممنوع بودن گوشت حلال در برخی کشورها از چنین مثال‌هایی هست)
آواتار
خطاب به همه
مذهب من به من میگه روش یاد دادن و آموزش به بچه مهمه. تفکر نقادانه مهمه. تفکر نقادانه نه معنی مخالفت و تنفر از دین، بلکه بتونی از همه‌ی جهات بررسی‌اش کنی و به همه ابعادش فکر کنی
دین یه رسم و رسوم خوشگل و فستیوالی نیست. عرف نیست. عرف دونستن دین واقعا به نظرم توهین آمیزه. یه باوره. باوری که توی رفتار و روزمرگی و سیاست و... بروز پیدا میکنه. اینکه به بچه بگی یه رسم رو چطور به جا بیاره و مثلا توی ساعت مشخصی از روز چند بار خم و راست بشه اسمش آموزش دین نیست. آموزش دین یعنی معرفی کردن یه باور. یه طرز فکر. یه ایدئولوژی‌. معرفی کردن هرچیزی که ازش میدونی.
طبق استدلال دوستان نباید هیچی به بچه آموزش داد. هرگونه انتقال اطلاعات به کودک غیراخلاقیه پس. نه؟ حتی ۱+۱ هم یه جور شستشوی مغزیه. چرا مغزش رو محدود میکنی؟ چرا =۳ نشه؟ چرا یه مربع باید فقط چهار تا زاویه داشته باشه؟ اینکه خدا وجود داره دقیقا در همین حد برای من بدیهیه. ولی من رو در نظر نگیریم اصلا. توی کلاس علوم بهش میگن نوشابه برای سلامتی ضرر داره. معلم علوم درواقع به بوه تجاوز کرده و باعث شده تا آخر عمر موقع نوشابه خوردن عذاب وجدان بگیره.
چرا ذهن معصوم یه کودک رو با چرندیات سازمان ملل پر میکنید؟کی این حقوق انسانی که ازش حرف میزنید رو مشخص کرده؟ اینا از کجا اومده؟ چرا باور شخصی خودتون رو به کودک تحمیل میکنید؟ چرا بچه بی‌گناه رو وادار میکنید حرفهایی مثل حق ذاتی و انسانی رو تو مغز خودش فرو کنه؟ شرم نمیکنید؟؟
دیدید؟ با منطق شما میشه همه‌چیز رو رد کرد. مگه اینکه قبول کنی بالاخره یه درست و غلطی وجود داره. یه چیز اشتباهه و یه چیز صحیحه. حق و ناحق وجود داره. من با منطق و عقل و تحقیقات خودم رسیدم به اینکه اسلام درسته. اگه میخواید منطق و عقل و تحقیقات من رو به چالش بکشید بسم الله‌. اما حق ندارین ازم بخواین چیزی که منطق و عقل و تحقیفاتم میگن درست مطلقه رو به بچه‌ام نگم.


در پرانتز: اینکه هی بچه رو از جهنم و آتیش و آویزون شدن از موهاش بترسونی یه عمل صددرصد ضددینیه. تو کتاب الهی و گفته‌ی پیامبران من اشتباه بودنش گفته شده به دفعات. برداشت اشتباه مردم از دین دلیل اشتباه بودن دین نمیشه
آواتار
پس فکر کنم اون افرادی هم که به اون توییت حمله کردند، اون کار رو اشتباه می‌‌دونستند و می‌خواستند دیدگاهشون رو نشر بدن.

فکر کنم این تاکید روی میزان کریه بودن کار برای این باشه که اولا اگه نود درصد مردم یک کاری رو کریه می‌دونند پس احتمالا غلطه، دوما کریه بودن یک کار توی جامعه باعث می‌شه مردم واقعا روش فکر کنند و یک چیز پیش‌فرض نباشه که خارج شدن ازش اصلا به ذهن آدم نیاد. این بحث نبود، فقط این‌جا بهش رسیدم و جالب بود :)))
بدیهیه که اونا اون عمل رو اشتباه می‌دونستن و می‌خواستن دیدگاهشون رو نشر بدن. مگه غیر از این می‌تونه باشه!؟ هر آدمی قصدش اینه!
ولی از نظر من دیدگاهشون غیرمنطقی، زورگویانه و نامصفانست. برای همین این پست رو نوشتم.
اونم از جماعتی که به عنوان یک اقلیت چپ و راست از دیکتاتوری مذهبی گله می‌کنن و حتی «دستور خدا» براشون کافی نیست تا آزادیشون کم بشه، ولی خودشون حتی تا آموزش به کودکان هم حق محدود کردن مذهبی‌ها رو می‌دن.

نه اگه نود درصد مردم چه بسا صد در صد مردم کاری رو کریه بدونن به معنای غلط بودنش نیست.
آواتار
۰۶ دسامبر ۰۶:۱۱ مـحـدّثـه ...
مسلماً اولش انتخاب عقلی وجود نداشته. من جشن تکلیفم به‌شدت ذوق داشتم چون قرار بود با همکلاسیام دور هم خوش باشیم و جشن بگیریم. حتی اولین نمازی  که با بچه‌ها پشت سر امام جماعت خوندیم، وضویی که گرفتیم، حداقل واسه من جنبهٔ فان و یه اتفاق جدید داشت. چادر نماز و سجاده و کیف صورتی سفید گل‌گلی. عکسی که از اون نماز دارم اکثرمون کلی مو از چادر سرمون زده بیرون و یه عده‌مون چون میدونستیم دارن عکس میگیرن، ​یه لبخند ملیح هم به لب داشتیم حین نماز که خوشکل بیفتیم تو عکسا :))) فکر نمیکنم بین هیچ‌کدوم‌مون جنبهٔ معنوی و دینی اون جشن مورد توجه‌مون بوده باشه. هر چه که بود خنده و خوشحالی بابت یه جشن و دورهمی بود همین. اگرچه من اون زمان آنفولانزای سختی گرفته بودم ولی بازم خوش گذشت.
بعدش دیگه هرکس بسته به جو محیطی و خانواده و آدم‌هایی که باهاشون در ارتباط بوده روش اونا رو در پیش گرفته. علیرغم اینکه من خانوادهٔ مذهبی دارم اما تا قبل دبیرستان این مسئله چندان برام مهم نبود و از دین سؤالی نداشتم و فارغ بودم ازش. ولی خب از دبیرستان به بعد خیلی جدی شد برام و پر از سؤال شدم.
با شما موافقم که آموزش مذهب به کودکان در بستر خانواده‌های مذهبی امری اجتناب‌ناپذیر هست. به هر حال خوب یا بد، خانواده‌های مذهبی ملاک و معیارهایی از خوشبختی داره که دوست داره فرزندش هم بی‌نصیب نذاره‌. البته خانواده‌های ایرانی معمولا رو احکام دینی بیشتر حساسن تا اخلاق دینی. در حالی که من فکر میکنم دین‌داری اول باید از اخلاق رد بشه تا بعد به احکام برسه‌.
در مجموع وقتی تصمیم میگیری با عقلت مسلمان باشی، یا دین رو میذاری کنار، یا اینکه دینت رو حفظ میکنی اما در چشم خیلی از مذهبی‌ها، فردی طغیان‌کرده شناخته میشی. خلاصه غیر مذهبی‌ها مذهبی میدوننت، مذهبی‌های سنتی هم وقتی نگاه‌شون بهت میفته افسوس و حسرت رو تو چشمان‌شون میخونی چون دیگه با متر و معیارهای سنتی اونا کم‌تر همخوانی داری.
آواتار
سلام پیمان جان.
خانواده ما (از پدربزرگ و مادربزرگهام به بعد) خیلی مذهبی نبودن و نیستن و معمولا چیزی رو به بقیه تحمیل نکردن (البته مادرِ پدرم گاهی دخالت کلامی میکنه اما تاثیری نداره).
پدر و مادرم هم چنین رویکردی به من داشتن. اگه میخواستم، برام قرآن میخوندن یا کمکم میکردن نماز یاد بگیرم. اما وقتی که خودم نخواستم هیچ وقت اصراری نکردن.
خود من هم که اصلا مذهبی نیستم و اگر اگر اگر روزی بچه ای داشته باشم، با توجه به اینکه خودم به اصول دینی عمل نمیکنم و خیلی هاشون هم یادم رفته، چیزی برای یاد دادن بهشون ندارم. اما تلاشی هم در تحمیل عقیده خودم ندارم.

میدونی جالب کجاست؟
دیندارها وقتی میخوان به خودشون و بقیه لطف کنن سعی میکنن مردم رو به راه راست هدایت کنن تا همه با هم بریم بهشت.
دین ندارها و یا آتئیست ها هم که کلا دین و یا خدا رو قبول ندارن، چون کل این قضیه رو بی معنی میدونن، تلاش میکنن تا همه مون رو از این «جهل بزرگ» یا «حقه بزرگ» باخبر کنن.
انگار همه انسانها به فکر سعادت همدیگه ان. ;)

در نهایت نظر شخصی من اینه که اتفاقا اگر کسی مذهبی هم هست بهتره زیر 13-14 سالگی به بچه هاش فشاری نیاره. اگه بچه علاقه نشون داد به نماز و روزه و اینا که هیچی. اگه علاقه نشون نداد آزادش بزارن تا توی نوجوانی و اوایل جوانی خودش با مطالعه و عقل خودش انتخاب کنه.
چرا میگم بهتره فشار نیاره؟ چون دو حالت پیش میاد. یا بچه واقعا تحت فشار علاقه مند میشه و قضیه اوکی میشه (که علاقه با چوب و چماق خیلی سخت ممکن میشه یا غیرممکنه). یا به احتمال زیاد، به شدت از دین زده میشه و حتی شاید از آدمهای مذهبی متنفر بشه یا حتی ضد دین و یا آتئیست بشه. این فشار آوردنه به نظرم قمار بزرگیه. قمار هم که حرومه. دیگه خودشون میدونن که میخوان فعل حرام انجام بدن یا نه. ;)

راستی غیرمذهبی ترین شهر ایران کجا میشه؟ :)

(Too many comments! Religion equals Controversy.)
سلام نوید. چه خوب که از خانوادت راضی‌ای.
« با توجه به اینکه خودم به اصول دینی عمل نمیکنم و خیلی هاشون هم یادم رفته، چیزی برای یاد دادن بهشون ندارم. اما تلاشی هم در تحمیل عقیده خودم ندارم.» این خط به نظرم پاسخ خوبی به نظر افرادی هست که می‌گن هیچی یاد ندادن معادل یاد دادن عقیده لائیکه. به نظرم حرفشون چندان درست به نظر نمی‌رسه.

درباره بند آخرت باید بگم من اصلاً حامی اجبار نیستم. این پستم در نقد کسانی بود که می‌گن هر گونه «اموزش» و حتی «تشویق» باید ممنوع باشه.

از غیرمذهبی‌ترین شهرهای ایران ساری و رشت هستن که من توشون بزرگ‌شدم. اینو هم از تجربه شخصی می‌گم هم از یه آماری که چند سال پیش دیده بودم. (تو اون آمار ساری پایین‌ترین امتیاز رو در ارزش‌های خانوادگی آورده بود که من منظورشون رو اگه آزاد گذاشتن کودکان باشه کاملاً می‌فهمم)
آواتار
خب اولا من نگفتم از الانم راضی‌ام یا ناراضی‌ام.
یه چیزایی می‌دونم، بیشتر چیزا رو نمی‌دونم؛ چنین‌ موقعیتی اصلا رضایت یا عدم رضایت براش تعریف نمی‌شه...

بعد اینکه توی پاسخت به عارفه دوتا نکته رو مطرح کردی که به نظرم باید بگم: اول اینکه کسی که از پدر و مادر یا یکی از والدین مسلمان، زاده بشه، بعد از ”بلوغ“ مسلمان محسوب می‌شه. جشن تکلیف اینا که محل فقهی ندارن که!
تازه همون بلوغ هم کلی توش حرف هست که بگذریم.
دوم اینکه خروج از دین اسلام تحت عنوان ”ارتداد“ تعریف مشخصی داره که در صورت محقق شدن اون شرایط تازه به حد و مجازات ارتداد می‌رسیم. این‌طور نیست که هر مسلمان شده، یا مسلمان زاده‌ای وقعی به مسلمانی ننهاد و اسلام رو رها کرد مرتد و قابل مجازات محسوب بشه. و باز مجازات ارتداد هم به نظر بعضی فقها حکم کلی نداره و بنابر موقعیت تعیین می‌شه. (اما چون نمونه‌های مجازاتی که در صدر اسلام داشتن قتل بوده بعضی این حکم کلی رو در نظر گرفتن براش. البته برای زن مرتد کلا حکم قتل وجود نداشته و نداره.) حتی بنابر گفته‌ی آیت‌الله جوادی آملی، «کسی که بر اثر تحقیق دچار ”شبهه“ شد و از دین برگشت کشته نمی‌شود... »
و حتی‌تر در مزخرفات قانونی ایران هم ارتداد جرم محسوب نمیشه، و مجازاتی براش تعیین نشده. اما مثال معاصرش حکمیه که آیت‌الله خمینی برای سلمان رشدی داد و به‌ دلیل ”تحقق ارتداد“ با توجه به محتویات کتابش بود.
ببخشید من بد برداشت کردم. فکر می‌کردم وقتی آدم خودش انتخاب کنه یعنی از انتخابش راضیه.

من حالا دانش فقهی چندانی ندارم ولی طبق چیزیه که شنیده بودم آدما بعد از جشن تکلیف و خوندن اشهد و اقرار قبولی، رسما مسلمان می‌شن. حتی الانم رفتم ویکی‌پدیاشو خوندم و یه سایتی رو، به نظر همین می‌رسید. اگه اشتباه کنم و مقصود این نباشه که چه بهتر. اگرم آدما بعد از بلوغ و بدون اشهد خوندن اتومات مسلمان بشن که دیگه خیلی بده چون کلا اختیاری نیست.

نمی‌دونم والله. ویکی‌پدیا که صفحاتی داره از ایرانی‌هایی که برای ارتداد اعدام و کشته و زندانی شدن. به ویژه نوکیشان مسیحی. مثل حسین سودمند و مهدی دیباج. می‌دونم دیدگاه همه نیست ولی دیدگاه خیلی‌ها هم هست.
آواتار
وقتی نه سالم بود نمیدونستم جشن تکلیف چیه و خب الان هم که نوزده سالمه بازم نمیدونم، الان متوجه شدم اون باعث میشه شما مسلمان باشید:)
حقیقتش خانواده من مذهبی نبودن و ما با جامعه بیرون، روابط خیلی محدودی داشتیم. تقریبا تو هیچ مراسم مذهبی شرکت نمی کردیم و خیلی در معرض دین نبودم. جز اینکه مادربزرگم رو درحین نماز خوندن میدیدم چیز بیشتری از دین نصیبم نمیشد:) و خودم هم در این مورد کنجکاوی نداشتم. طوریکه وقتی اول ابتدایی وارد مدرسه شدم وقتی بچه ها میگفتن به خدا قسم من متوجه منظورشون نمی‌شدم! و تازه بعد از ورود به مدرسه و روبه رو شدن با معلم ها و بچه ها بود که از پدرم درباره خدا پرسیدم و اونهم توضیح کلی داد و بعدش کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم میتونه وجود نداشته باشه و پدرم هم گفت آدم هایی هستن که اینطور فکر می کنن و من وقتی بزرگتر شدم میتونم راجبش مطالعه کنم.
و خب خانواده من بعدها از لحاظ اعتقادی مسیر پر فراز و نشیبی رو نسبتا پشت سر گذاشتن و الان میشه گفت پدرم خیلی آدم معتقدی محسوب میشه ولی من همچنان میتونم اعتقادات خودمو داشته باشم.
و خب به شخصه معتقدم اعتقاد داشتن و کلا آموزش مفهوم خدا مهمه، باعث امید و آرامش میشه ولی برای باقیش لزومی نمی بینم.
حتی الان هم زیر بار خیلی از قوانین رایج مسلمان بودن نمیرم. با وجود اینکه باور دارم مسلمان بودن خوبه.
البته الان یه سری علامت سوال‌هایی تو سرم دارم برخلاف گذشته.
و اینکه فکر می کنم بیشترین آسیب در این زمینه از مدرسه و آموزش اشتباه معلم ها بهم وارد شد.
به شکل عجیبی معلوم نیست چرا مردم فقط جنبه های ترسناک رو برات تعریف می کنن یا می خوان تمام وجهه های سختشو تو سرت فرو کنن!
آواتار
آخه مسئله اینه که انتخاب نکردم. و الان هم در مرحله‌ی کلنجار و کشمکشم همچنان. ((:

من راستش نمی‌دونم کدوم صفحه‌ی ویکی پدیا رو خوندی ولی اصن جشن تکلیف هیچ معنی‌ای نداره و اشهد خوندنم برای کسیه که پدر و مادرش مسلمان نباشن و تازه بخواد به اسلام رو بیاره. بنابراین بله، زاده شدن از والدین مسلمان یعنی اتومات مسلمان محسوب شدن.
اما نظر بعض آقایون هم اینه که مبنا تحقیقه. و فقط کسی که با تحقیق اسلام آورده باشه، خروجش از دین ارتداد محسوب می‌شه. چه پدر و مادرش مسلمان بوده باشن یا نه. یعنی کلا ملاک اسلام آوردن رو صرف انتخاب بر مبنای تحقیق دونستن حتی اگر والدین مسلمان باشن.
حالا یه نکته اینکه در ادیان الهی دیگه هم ورود به دین همینطوره؛ حالا بقیه رو‌ نمی‌دونم. مثلا زرتشتی یا یهودی شدن هیچ‌ راه رسمی‌ای جز اینکه والدینت به این دین بوده باشن نداره. البته شما سرچ کنی احتمالا زیاد پیدا میشه راه‌هایی برای ورود بهشون. ولی از طرف زرتشتی‌ها و یهودی‌های اورجینال هیچ‌وقت به رسمیت شناخته نمی‌شی. برای همینه که مثلا یهودیت در واقع نماینده و مبین یه نژاده. یا زرتشتی‌ها هم دیگه رو از روی خاندان و خانواده می‌شناسن در همه‌ جای جهان. و هر دو دین هم هیچ‌کجای دنیا تبلیغات رسمی ندارن. حالا نمی‌دونم تو اینترنت چی پیدا بشه در این موارد. اینا رو من بر مبنای تحقیقات میدانی می‌گم.

نکته‌ی دیگه اینکه حالا یکی مرتد بشه. بر اساس همون اسلام، کسی حق نداره وارد حریم شخصی دیگری بشه و دقیقا تفکیک عقاید هم یکی از مصداق‌های همین تجاوز به حریم شخصیه. و تحقق ارتداد هم برمبنای شرایطی که گذاشتن اصلا کار راحتی نیست و حتی برای توضیح این مسئله کتاب‌هایی هم نوشتن.


درمورد سوم هم بله هیچ بعید نیست حکم‌های اعدامی بر اساس صرف ارتداد داده و اجرا شده باشه. منظور من این بود که در اصلِ قانون چیزی براش تعریف نشده و قاضی اون پرونده‌ها حکمِ بر مبنای استنباط شخصی دادن.
عجب پس که این طور! برام جالب بود که اوتوماتی هست و بدون اقرار! فکر می‌کردم اون جشن لابد رسمی هست و همون جاییه که اشهد می‌خونن.

نظرم عوض شد. حس می‌کنم بهتره خط بزنم اون قسمت از نوشتمو.
آواتار
درسته که اون جشن تکلیفه اون‌قدر رسمی نیست که تو تصور می‌کردی، ولی به هرحال بعد از اون به زور یه چیزهایی بر گردن دختران می‌ندازن. مثلا تا قبل از اون کسی نمیگه هر وعده از نمازت قضا بشه بابتش تو جهنم چند تا شلاق می‌خوری، ولی از وقتی تو اون جشن شرکت می‌کنی دیگرانی اجازه می‌دن به خودشون که این عذاب روانی رو بهت بدن، دختر زیر نه سال که حجاب نداشته باشه یا دستش به مردها بخوره کمتر کسی چیزی بهش می‌گه، ولی بعد از نه سال و بعد از اون جشن دیگران به خودشون حق می‌دن که بابتش بهت هجوم بیارن که حجابت رو رعایت کنی یا دستت به نامحرم نخوره.
اون جشن ظاهراً خیلی چیز جدی‌ای نیست و بر خلاف اصرار اونایی که می‌خوان بگن فستیوال نیست، کاملاً در حد همون فسیتیواله که تو کامنت‌ها گفته شده بود، ولی در هر حال نماد و مراسمیه که بعد از اون جهان یه دختر زیر و رو می‌شه و چه آسیب‌هایی که بعد از اون مراسم می‌بینه از جامعه‌‌ی اسلامی
ممنون بابت نظرت. من به هیچ وجه از اجبار و ترساندن کودکان حمایت نمی‌کنم. متاسفم برای اجبارهای آسیب‌زایی که بعد از جشن تکلیف پیش می‌یاد. تو این پست من فقط به «آموزش» و «تشویق» کودک به دین پرداختم نه اجبار و ترساندنشون.
چون قبلش فکر می‌کردم رسمی هست باهاش مخالف بودم. ولی اگه فقط یک جشن سمبلیک هست و چه کودک به جشن بره و چه نره در دریافت این اجبارها تاثیری براش نداره، باهاش مخالف نیستم.
آواتار
نظرات غمی چطور شد؟ پاک شده؟
نه پاک نشده، به درخواست خودش عدم نمایش زده شده.
آواتار
۱۰ دسامبر ۰۴:۳۴ ساجده طالبی
چه پست ‌‌و واکنش‌های مفصلی شد. راستش من هم تجربیاتی داشته‌ام در روند تربیتم و اتفاقا وقتی پستت رو خوندم، ذهنم درگیر موضوع نسبتا مشابهی بود. ولی خب نتونستم خودم رو قانع کنم که چیزی بنویسم، چون بسیار آزرده‌ام از این شکل تشرع در جامعه و حتی حرف زدن راجع بهش آزارم می‌ده.
اما با کلیت مسائلی که گفتی موافقم. ولی خب چاره چیه؟ من فکر می‌کنم والا بودن خیلی سخت‌تر از این‌هاست که بشه انتظار داشت حتی اگر والدین آگاهی باشن، منصف و منطقی بچه تربیت کنن. فارغ از اینکه چه عقیده و مذهبی دارن یا ندارن.
آره پربحث بود. تازه واکنش‌های اصلیش عدم نمایش زده شده : ))
آواتار
چقدر خوندن این پست و کامنتاش برام جذاب بود.
از نظر من افکار خانواده خواه، ناخواه روی بچه تاثیر میذاره و توقع اینکه باوری به بچه تزریق نکنی، خیلی خیلی دور از ذهنه.
بچه تا یه سنی صرفا مقلدِ پدر و مادرشه و لازمه ی این تقلید اینه که سبک زندگی پدر و مادرش رو یاد بگیره و عقاید یه بخش بزرگی از سبک زندگی آدما هستن.
به نظرم بهترین راه آموزش با دلیله. اینکه به بچه بگی من خداناباورم به این علت و من خداباورم به اون علت.تا بچه بفهمه برای پشت هر باوری باید تحقیق و فکر باشه.
و همینطور یاد دادن طرزفکر های متفاوت مردم. مثلا منِ اگنوستیست به بچه م هم طرز فکر خودم رو یاد بدم هم طرز فکر پدر مسلمانم و هم طرز فکر فلان دوست آتئیستم رو. تا بفهمه فقط یه درست مطلق وجود نداره و هزاران باور و مسیر توی این جهان هست که بعدا باید اون مسیری رو انتخاب کنه به عقایدش نزدیک تره.
من توی خانواده مذهبی بزرگ شدم ،ولی نه خانواده ی سخت گیر. اموزش مذهبی دیدم اما اجازه داشتم مسیرم رو خودم انتخاب کنم و خانواده م هم با اینکه باور های متفاوتی نسبت به خودشون دارم منو پذیرفتن.
بنا به تجربه ی خودم مهم ترین چیزی که میتونی به یه بچه بدی اینه که بهش بفهمونی خق انتخاب داره و حتی اگه انتخابی متفاوت نسبت به من والد داشته بشی باز هم حمابت من رو داری
سلام خوش اومدی.
ممنون از نظرت آدم.
آواتار
سلام و درود پیمان عزیز

با اجازه‌ات منم یک جمله در این مورد بیادگاری رو دیوارت مینویسم:
اصن موافق نیستم چون
آموزه‌های مذهبی در دوران کودکی(اندیشه‌های ذاتی و سرشتی)کودک رو سرکوب می‌کنه و بعنوان بدلی در ذهن کودک جا خوش می‌کنه !

سلام جانان، خیلی خوشحالم که دوباره می‌بینمت.
آواتار
خیلی پست خوبی بود - مطالب مذهبی معمولا مطالب پرچالش و بجث بر انگیزی اند -
یه نظری تو اسلام شنیدم صرفا سندش رو نگشتم که بچه رو تربیت نکنید بذارید هرکاری که میخواد بکنه و درست و غلط رو بهش نگید - فکر کنم مثلا دیگه از ۷ سالگی باید شروع کنند به تربیت طبق باورهای دینی والدین

یه سوال شما که در خانواده آزاد به قول خودتون بزرگ شدید - کودکی مذهبی بودید ؟ یا صرفا ایجاد سوال بود - الان چی مذهبی شدید ؟
در کل این کورلیشن بین دین افراد و محیط خیلی بالاست و خیلی نمیشه از محیط تاثیر نگرفت و مستقل فکر کرد .
ممنون. من خانوادم غیرمذهبی بود.
آواتار
یه نظری میخوام بدم شاید دقیق به موضوع بحث مرتبط نباشه بی ارتباط هم نیست و بیشتر راهکاره :

نوجوانی که به سن بلوغ رسیده رو اگر بذاری قرآن و نهج البلاغه رو بخونه - خودش هدایت میشه - و دیگه به این راحتی ها چیزی تکونش نمیده - اگر هم تکون بخوره زمانی دوباره برمیگرده به همین دوران نوجوانی

چون شرط اصلی هدایت توسط قرآن و نهج البلاغه اینه که بدون غرض و مرض خونده بشه (همین شرط بنظرم کافیه ) - که نوجوان این شرط رو داره .

توصیه میشه :)
آواتار
یه چیزی رو یادم رفت بگم
اون گزاره های اول یه سری گزاره کلی بودند
و اون << توصیه میشه :) >> آخر - قبلش خودم بیشتر از همه به این توصیه نیاز دارم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.