امروز پس از این که خداحافظی آقاگل را از وبلاگ خواندم به ایمیلم سر زدم و یک پیام بسیار کوتاه دیدم: «چرا وب فارسی مهم است؟». پاسخش سخت نیست، گرچه دردی را دوا نمیکند.
یادم آمد یک سال و نیم پیش، من و چندی از بچهها میخواستیم اولین پروژهشکده هوش مصنوعی دانشگاه راه راهاندازی کنیم. برای این کار تعداد زیادی جلسه چندساعته برگزار کرده بودیم که بینتیجه ماندند. برای یکی از جلسات متنی نوشته بودم که قسمتی از آن شاید پاسخ تو باشد. حوصله نوشتن پست تازه را ندارم، همان را کپی میکنم این جا.
اصل نوشته را میتوانید این جا ببینید (صمصام و حاجی نام دو فردند).
دیروز که با حاجی حرف میزدم، خوشحال بود که در نوشتن کتابی شرکت نکرد که به زبان فارسی نوشته میشود؛ تا وقتی این را نمیدانست در مورد نوشتن کتاب کمی دودل بود. صمصام چندی پیش خوشحال بود چون در تارنمای مدیوم، بعد از تلاشهایش مطلبی به زبان انگلیسی منتشر کرد. اگرحق با هندوها باشد، هر دوشان زندگی بعدی خوبی خواهند داشت و در اروپا به دنیا میآیند. مگر چه کسی از حاجی بیشتر برای انسانها دغدغه دارد و مگر چند نفر مثل صمصام، کمک میکنند به یادگیری یک نفر؟ کمکهای همین افراد است Aaron Ma انگلیسیزبان یازدهساله، میتواند در اینترنت جستوجو کند و اول با مقالههای صمصامها با مقدامات یادگیری ماشین آشنا بشود و بعد با کتابهای حاجیها دانشاش را عمیق کند و در یازدهسالگی جز همبخشگرها(contributor) در گیتهاب TensorFlow باشد. خودش در کشوری توسعهیافته بزرگ شده و با این دانش که به لطف این دو به دست آورده هی کار خوب میکند و هی کار خوب میکند و در زندگی بعدی باز هم در اروپا به دنیا میآید.
اما یک پسر دبیرستانی ایرانی چه؟ درباره یادگیری ماشین شنیده اما در اینترنت چیزی یافت نمیکند چون صمصامها همه چیز را به انگلیسی نوشتهاند و کتابی هم نیست که بخرد! حاجیها کتاب فارسی نمینویسند. این بچه نمیتواند مثل Aaron کارهای خوب زیادی بکند؛ پس اگر از نظر اخلاقی آدم خوبی باشد در زندگی بعدیاش شاید جلبک شود و اگر آدم بدی، بازهم در ایران به دنیا میآید.
من انتخاب کردم که سرم را پایین بیاورم و فقط به جلوی پایم نگاه کنم، دقیقاً جلوی پایم. جلوی پای من دانشی بود که غرب در آن غوطهور بود؛ با همکاری بسیاری از جهانسومیهایی که میشتابیدند برای حل مشکلات آنها و در عوض آسودگی میگرفتند. این باعث میشد که کودک بعدی در غرب آسودگی بیشتری داشته باشد و کودک بعدی کشور خودش بیشتر در دریا به سوی آسودگی غرب دستوپا بزند. مثلاً من که احتمالاً در زندگی بعدی بازهم در همین ایران به دنیا میآیم احتمالاً وقتی به اخبار تکنولوژی نگاه کنم میبینم که اوه! چه پیشرفتهایی داشتند این انگلیسی زبانها در {پردازش زبانهای طبیعی} و هرکاری را یک هوش مصنوعی برایشان میکند اما چند سال بعد که میفهمم زبان فارسی حتی یک tokenizer هم ندارد، بیخیال کامپیوتر میشوم و میروم سمت کارهایی که باعث میشود باز هم در زندگی بعدی در ایران به دنیا بیایم. (پس باید درکم کنید که چقدر پیشرفت این کشور برایم مهم است! راه فراری ندارم).
میفهمی؟ متوجه عمق فاجعه میشوی؟