معشوق نارسیدهاش آنقدر ناگهانی در آغوشش گرفت که از خواب پرید.
- ۲۱/۰۲/۱۵
آمدن کسی از تنهاییاش نمیکاست، و رفتن هرکس تنهاترش میکرد.
به احتمال زیاد از وبلاگ کویر
تو هیچگاه برای من دستیافتنی نبودی؛ و من در تمامی مدت با علم به این موضوع تو را دوست داشتم.
الهام گرفته از: فراتر از بودن - کریستین بوبن
معلم پرسید: «وقتی بزرگ شدی میخواهی چی کاره بشی؟»
پاسخ داد: «من بزرگ نمیشم»
آنقدر ناگهانی بود که اشک ها هم شوکه شدهبودند.
لحظه هایی لبها وامانده بود. پلک ها ایستاده.
از آن روز همهچیز خاکستری شد؛
حتی سفید، حتی سبز.
همه از او انتظار کارهای غیرمنتظره داشتند.
البته گاهی ازخود رفتار غیرمنتظرهای نشان نمیداد؛ که این نیز خود غیرمنتظره بود.