Rob Costlow - Forbidden

در پرمشغله‌ترین روزهایم، اینترنت را قطع کرده‌اند؛ سه روز است. چشمانم به اجاق گاز خیره، کارهای ناتمام را می‌شمارم. می‌خواهم بی‌خیالش شوم، کتاب جبر خطی را بر می‌دارم تا چند مسئله حل کنم؛ یک هو باز یادم می‌افتد که اینترنت قطع شده‌است. اینترنت را هم ممنوع کرده‌اند. تا صدایی در آمد دهانش را دوختند و سه روز کار نکرده را روی شانه‌هایم انداختند.

برایم چیز جدیدی نیست. تا خاطرم هست پر از ممنوعیات بوده‌ام؛ از همان بچگی. کودکی بیش نبودم که روسری خاله‌ام را کشیدم و گفتم وقتی بیرون می‌روی نگذار، زشتت می‌کند. خندید و گفت دست من نیست؛ ممنوع است. با پدر به شهر مادریم رشت می‌رفتیم، نزدیک ایست بازرسی صدای نوار را کم کرد؛ پرسیدم چرا؟ گفت آواز زن ممنوع است. پلیس‌ها ریختند به خانه‌مان و ماهواره‌هایمان را شکاندند؛ گفتند ممنوع است. چندی بعد کامپیوتر خریدیم. وارد اینترنت شدم و هیجان‌زده در گوگل سرچ کردم car، سایت‌ها یکی در میان ممنوع بودند. معلم پرورشی به ما گفت فیلم‌های هالیوودی ممنوع است. وقی دختر عمویم را گرفتند، فهمیدم اگر با جنس مخالف در خیابان راه‌ بروی ماموری می‌آید و می‌پرسد؛ اگر محرم نباشید ممنوع است. در بلاگ‌فا و رزبلاگ وبلاگ داشتم، ناگهان گروه گروه ممنوعمان کردند. در دبیرستان -زمانی که تقریباً تمام بچه‌ها خودارضایی می‌کردند- معلم دینی هوار می‌کشید که ممنوع است. چند سال بعد دیدم که با فیلترشکنی که ممنوع است می‌روم در یوتیوبی که ممنوع است درس بخوانم و با تلگرام ممنوع با مامان صحبت می‌کنم. حالا هم شاید دارم حرف‌هایی را می‌نویسم که ممنوع است.

خسته‌ شده‌ام. دیگر نمی‌کشم. روانم تا خرخره از ممنوعیت‌ پر شده. من مرد این سرزمین نیستم، غریبم، باید بروم. باید فرار کنم از این همه ممنوعیت. باید خانه‌ای در آن سوی شیب بسازم، و خواهم ساخت.

بشنویم Forbidden(ممنوع) از Rob Costlow

دریافت حجم: 10 مگابایت

Juanes - La Camisa Negra

امروز دیدم که بازدید ماه قبل به شکل عجیبی زیاد بود. چند روز پیش بیش از هزار بازدید کننده داشت؛ عددی که بیشتر از سه برابر میانگین این وب‌لاگه. بعد دیدم میزان دانلود وبلاگ هم رکورد زده و به 46 گیگ در ماه قبل رسیده. این جهش خوش‌حالم کرد و این که دیدم بقیه آدم‌ها هم سلیقه موسیقیایی من رو دوست دارم بهم شادی داد. برای همین گفتم یک آهنگ شاد تقدیمتون کنم.

این آهنگ اسپانیایی سال‌ها پیش اومده بود و خیلی معروف شد. یادمه من و خواهرم یه مدت مکررا گوشش می‌دادیم و کمی می‌رقصیدیم. البته موزیک ویدئوی این آهنگ هم بی‌تاثیر نبود چون به زیبایی خود آهنگه. شاید علتی که این آهنگ رو دوست دارم ریتم خلاقانشه که تو هر آهنگی حس نکردم.

بشنویم، آهنگ اسپانیایی La Camisa Negra(پیراهن سیاه) از Juanes

دریافت حجم: 6.53 مگابایت
لازم به ذکره که گروه بروبکس اولین آهنگ خودشون بورلی هیلز که مجنر به معروف شدنشون شد رو از این آهنگ کپی/کاور کردن. (کلیپش هم به وضوح گرفته شده از shake that امینم هست). حتی آهنگ بعدی بروبکس یعنی بابا تو کی هستی هم کپی‌ای هست از آهنگ دیسکو پارتیزانی شانتل. برای این می‌گم، چون یادمه اون زمان تاکید زیادی بود که ببینید این‌ها چه ریتم‌های خلاقانه و نبوغ‌آمیزی رو با امکانات کم داخل ایران ساختن. (گرچه با این حال هم به نظرم در کل کارشون قویه).

برای شنیدن، آهنگ Disko Partizani از Shantel

دریافت حجم: 6.73 مگابایت

ممد کل و ارزش والای زن

ما هم‌محلی‌ای داشتیم به اسم محمد علی که «ممد کل» صدایش می‌کردیم. دو سالی از من بزرگ‌تر بود. فردی قلدر که هیکلی شاید کمی درشت داشت اما در کمال تعجب صدایش نازکِ نازک بود؛ انگار که می‌خواست جیغ بزند. شدیداً اهل دعوا بود. «کل» هم مخفف کل‌کل بود و از بس آشوب می‌کرد این لقب را بهش داده بودیم. در کنار تمام این دبدبه و کبکبه‌ها، او قوی‌ترین فرد محله نبود؛ فقط توهمش را داشت.

ممد چنان در این توهم غرق‌شده بود که حاضر بود هر خطری را بپذیرد تا طعم تصدیق بقیه را بچشد. اگر می‌دید که بقیه او را قوی می‌بینند احساس قدرت می‌کرد و این نقطه ضعفش بود. بچه‌های کوچه با همان سن کمشان خوب این را فهمیده بودند و تا بخواهی از او سوء‌استفاده کردند و به اصطلاح «شیر»اش می‌کردند. جلویش که بودند هی «ممد کل» می‌کردند اما پشت سر به احمق بودنش می‌خندیدند. هر وقت که توپ می‌افتاد داخل باغ کناری بچه‌ها می‌گفتند که توپ را از آن باغ خاردار خارج کردن از دست هیچ کس بر نمی‌آید جز ممد! ممد هم سریع می‌رفت تا توپ را بیاورد و قدرتش را نشان دهد و نمی‌دانست که بچه‌ها خر گیرش آوردند.

بدتر از آن موقع دعواهای گروهی بود. هر کس که می‌خواست دعوا بگیرد پیش ممد می‌آمد و شیرَش می‌کرد تا با آن‌ها به دعوای افرادی برود که اصلاً نمی‌شناختشان. وقت دعوا که می‌شد باز شیرَش می‌کردند و نفر اول جلو می‌فرستادندش. به ممد می‌گفتند «ما که ضعیفیم، تو خیلی قوی هستی؛ تو اول برو جلو!» و او می‌رفت و کتک می‌زد و کتک می‌خورد و زخمی می‌شد و زخمی‌ترین فرد برمی‌گشت و عوضش کلی «دمت گرم، ایولا» می‌گرفت. با آن که همه می‌دانستند او قوی‌ترین فرد گروه نیست، اما احمق‌ترین چرا.


این روزها که ماجرای دختر آبی در شبکه‌های اجتماعی داغ بود، کلیپی را از رحیم‌پور ازغدی دیدم که می‌خواست توجیه کند که چرا زن‌ها حق رفتن به استادیوم را ندارند. می‌گفت مشکل شرعی به هیچ وجه نیست؛ اما در ورزش‌گاه‌ها فحش‌های خیلی بدی می‌دهند که مناسب زن‌ها نیست؛ زیرا زن‌ها خیلی خیلی ارزش‌ دارند و مقام آن‌ها بالاتر از آن است که این فحش‌ها را بشنوند. پس هر وقت مسئله این فحش‌ها حل شد (که پنجاه‌سال است حل نشده!) بعد زن‌ها می‌توانند بروند.

خوب این حرف بسیار برایم جالب بود. چکیده کلام این است که در این مورد ارزش مرد پایین‌تر از زن هست و ورزش‌گاه جایی مناسب این بی‌ارزش‌هاست نه زن‌ها. به همین دلیل همین بی‌ارزش‌ها قانونی می‌گذارند تا ورود زن‌ها را به کلی منع کنند و جای شعور آن‌ها تصمیم بگیرند. اگر هم زن باارزشی با شعور خودش تصمیم گرفت که به ورزش‌گاه برود، نمی‌تواند چون همین بی‌ارزش‌ها نمی‌گذارند. به معنای دیگر اختیار زن را به کلی در این مورد گرفته‌اند چون «زن خیلی خیلی ارزش دارد». مثل کتابی بود که چند سال پیش دوستی بسیجی در نقد فمنیسم به من داده بود. این کتاب دید اسلامیش را جالب بیان کرد؛ لب کلام کتاب این بود: مردها چون جایگاهشان پایین‌تر است پس در این دنیا باید کار کنند و وظیفه داشته باشند، اما خدا کار را برای زن آسان کرده و «بهشت را در زیر پاهایش گذاشته» تا نیازی نداشته باشند برای رفتن به بهشت کار سختی کنند چون ارزش زن خیلی والاتر است. پس کافیست همان در خانه بمانند و کاری به بیرونش نداشته باشند. و برعکس باور عامه که فکر می‌کنند «خانه‌نشینی» نشانه پایین‌تر بودن زن‌هاست، نشان بالاتر بودن ارزش اخروی آن‌ها می‌باشد.

این‌ها را که می‌شونم یاد همان حرف‌هایی که بچه‌ها به ممد کل می‌زدند می‌افتم. انگار که می‌گویند: «ما که کم ارزشیم، تو خیلی مقامت والاست؛ تو اول برو جلو!».

جملات جعلی؛ سخنان بزرگان یا عکس‌نوشته‌های پوشالی؟

من در دهه هشتاد وارد وبلاگ‌خوانی شدم. اون زمان‌ها به شدت جملات قصار و آموزنده مد بود و نصف این نقل‌قول‌ها از «دکتر علی شریعتی» نقل می‌شد. من که تو اون سن دهنم باز مونده از این حجم جمله پندآموز از یک نفر! شروع کردم به خوندن کتاب‌هاش تا این جملات جمیل رو توشون پیدا کنم. از کتاب‌خونه بابام کتاب‌های شریعتی رو برداشتم و تک‌تک خوندمشون. فکر کنم سوم راهنمایی بودم که حدود پونزده‌ تا کتابی که ازش داشتیم رو خوندم اما جز تک و توکی از این جملات، چیز دیگه‌ای مشاهده نشد. تقریباً هیچی! تنها چیزی که دستم اومده بود سبک کتابت شریعتی بود؛ سبکی که به هیچ عنوان به نقل‌قول‌هایی که ازش تو وبلاگ‌ها بود شبیه نبود.

من فهمیدم بودم که اکثر این جملات جعلی و اشتباه هستند و این باعث می‌شد که هر وقت می‌دیدم کسی به اشتراکشون می‌ذاره و حس می‌کردم با منظور «من چقدر فهیمم و عوام چقدر احمق» این کار رو کرده؛ عصبانی بشم و غلیان کنم. مثل کسی که جمله «درد من حصار برکه نیست…» رو پست‌ می‌کنه که بگه من چقدر دردم بیشتر از شماست با منبع ماهی سیاه کوچولو بهرنگی! اما حتی نرفته یک کتاب اطفال چند ده صفحه‌ای رو مطالعه کنه که بفهمم این جمله توش نیست.

بعد از وقتی که حس کردم زیاد از حد عصبانی شدم به خودم گفت باید کاری بکنم. من حدود یک سال به صورت جسته و گریخته به تفحص نقل‌قول‌های معروف پرداختم و تا جایی که می‌شد سعی کردم منبع اصلی این جملات جعلی رو پیدا بکنم. البته که نتونستم منبع اصلی بعضی از جملات رو پیدا کنم اما باز هم به طور حتم مطمئنم که اون جملات جعلی هستن.

امیدوارم با این پست به آگاه‌تر کردن فضای وب فارسی کمک کرده باشم.

  • ادامه مطلب…

    Arijit Singh - Tum Hi Ho

    امروز در آخرین سطرهای این پست هالی همینه، آهنگ هندی‌ای رو شنیدم که من رو برد به سال‌ها پیش. اسم این آهنگ Teri Meri (مال من مال تو) هست و برای فیلمی هندی به اسم بادیگارد ساخته شده. می‌تونید صحنه‌هایی از فیلم رو همراه با آهنگش در یوتیوب ببینید.

    من ورژن بی‌کلام این آهنگ رو حدود شش سال پیش در لیست آهنگ‌های عاشقانه هندی سانگ‌سرا شنیده بودم. اما در بین آهنگ‌های این لیست یک آهنگ دیگه من رو مجذوب خودش کرد. آهنگی که تا سال‌ها فکر می‌کردم بی‌کلام هست اما بعدها فهمیدم که نیست. پست هالی باعث شد دوباره به یادش بیارم و با شما به اشتراکش بذارم.

    شاید بتونم «توم هی هو» رو در top 5 آهنگ‌های مورد علاقم قرار بدم. این آهنگ برای فیلم عاشقی 2 ساخته شده.

    بشنویم Tum Hi Ho (تو همونی) از Arijit Singh

    دانلوددریافت حجم: 7.85 مگابایت

    داستان خیلی کوتاه 52

    این تخت دیگر خیلی بزرگ است.

    علیرضا لاچینی - ماندانا تیموریان

    تقدیم به رامین عزیزی*

    ماندانا تیموریان(1362-1385)، از دوران کودکی دوست و همسایهٔ علیرضا لاچینی (پسر فریبرز لاچینی) بود. آن‌ها در تهران، گیشا، خیابان سیزدهم، پلاک پنج زندگی می‌کردند. ماندانا در بیست و سه سالگی به علت سرطان درگذشت. لاچینی غم‌آهنگی به نامش ساخت و آن را در آلبم «تقدیم به خدا» قرار داد.

    بشنویم، ماندانا تیموریان از علیرضا لاچینی

    دریافت
    حجم: 12.5 مگابایت

    پ.ن*: رامین عزیزی ورودی نود و سه برق شریف بود، پسری خجالتی و کم‌رو. هنوز دیری نگذشته بود که در یکی از پاهایش غده‌ای احساس کرد و بعد از مراجعه به دکتر مجبور به خوردن دارو و عمل جراحی شد. بعد از چند عمل جراحی زانویش را به کل درآوردند و یک زانوی پلاستیکی کار گذاشتند؛ از آن پس رامین در خواب‌گاه می‌لنگید.

    عاشورای سال نود و پنج، زمانی که تمام بچه‌ها به خانه‌هایشان رفته بودند رامین تک‌ و تنها در اتاق ماند و گریه کرد. بعد از آن رامین به شهرش رفت و دیگر به دانش‌گاه برنگشت. خبر آوردند که پایش به کل قطع شده.

    دیگر مجبور بود پیش خانواده‌اش باشد، پس، از دانش‌گاه انصراف داد. اما تسلیم نشد، بار دیگر کنکور داد و این بار کنکور تجربی. رتبه خوبی آورد ولی به علت نقص‌ عضو اجازهٔ انتخاب رشته‌های پزشکی و دندان‌ را نداشت پس به ناچار در شهر خودش مشغول به تحصیل داروسازی شد. رامین در اسفند نود و هفت به علت سرطان استخوان درگذشت.

    از وی در فضای مجازی عکسی از زمانی که هنوز دو پا داشت به جا مانده، در حالی که عدد چهل و هفت به دستش است. و توئتی که گفته: «هر گونه سوء استفاده از داستان غم‌انگیز من پیگرد قانونی دارد»

    Brian Crain - At The Ivy Gate

    گوشش کن، شاید کمکت کنه.

    بشنویم At The Ivy Gate(در دروازهٔ پیچک) از Brian Crain

    دانلوددریافت
    حجم: 7.36 مگابایت

    داستان خیلی کوتاه 51

    دو گلوله در سرش.

    [پلیس گفت خودکشی است]

    Anna Vissi - Psychedelia

    با خودم گفتم وقتی روز و شب دارم آهنگ‌های یونانی گوش می‌دم، کم‌لطفیه انقدر طبقش تو وبلاگ خالی باشه.

    بشنویم Psychedelia(هوش‌ربودگی*) از Anna Vissi

    دانلوددریافت
    حجم: 6.71 مگابایت

    پ.ن*:هوش‌ربودگی یا سایکدلیا یک خرده‌فرهنگ است مبتنی بر مصرف مواد روان‌گردان و تاثیر آن بر هنر. مثلا اگر برخی شاعران قدیمی ایرانی بعد از نوشیدن شراب و در اثر آن شعر می‌گفتند، می‌توانش نوعی هوش‌ربودگی تلقی کرد.

    ۱ . . . ۱۴ ۱۵ ۱۶ . . . ۲۵
    سرندیپیتی تنها نام شخصیت صورتی کارتون جزیرهٔ ناشناخته نیست؛ «serendipity» واژه‌ای انگلیسی با پیشینه ایرانیست که به یافته‌ای نیکو به صورت ناگهانی اشاره دارد. دست‌آوردی اتفاقی و مثبت که جوینده به دنبالش نبوده، اما به دستش آورده.
    همان‌طور که بعضی آدم ها ناگهان خوشبخت می‌شوند، همان‌طور که شاید شما یک روز سرندیپیتی خود را بیابید.

    پ.ن: واژه سرندیپیتی از واژه ایرانی سرندیپ ساخته شده. سرندیپ به معنای سریلانکایی است.


    ذات متن برای خوانده شدن است. کپی بدون ذکر منبع مجاز می‌باشد.